- افتضاح
- رسوایی
معنی افتضاح - جستجوی لغت در جدول جو
- افتضاح
- رسوا شدن، رسوائی
- افتضاح
- رسوا شدن، بی آبرو شدن، رسوایی
- افتضاح ((اِ تِ))
- رسوا شدن، بی آبرویی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع افتضاح
پوزش خواهی
گشایش
گشادن، باز کردن
ازاله بکارت کردن
شکستن و سر شکستن
سرور و شادمانی کردن
گشودن، باز کردن، آغاز کردن، شروع به کار مؤسسه یا کارخانه یا مدرسه و امثال آن
اندک اندک آب ریختن، ازالۀ بکارت کردن
ویران کردن
ورزیدن
فروتنگری، شتاب درگذر به شتاب گذشتن
سبزه بری چمن زنی، برداشتن بار باربرداری
حنا مالیدن به بدن
دایگی پروریدن
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
بهره ستانی (در بازرگانی) بهره خوری سود گرفتن
شادمانی شاد شدن، آسایش یافتن
تلو تلو خوردن، گردنکشی
شیر خوردن کودک
چکیدن تراویدن
آشکار کردن خواستن، طلب پیدائی، طلب روشنی چیزی
بازخواست
سربلندی، بالندگی، ناییدن
بازو دادن یاری دادن یار گرفتن یاری کردن، همراهی یاری
نازیدن، بالیدن، فخر کردن
خرو پف کردن
بازکاوی