جدول جو
جدول جو

معنی افتضاح - جستجوی لغت در جدول جو

افتضاح
رسوا شدن، بی آبرو شدن، رسوایی
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
فرهنگ فارسی عمید
افتضاح
(اِ)
رسوا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (منتهی الارب). آشکار شدن عیوب کسی. (از اقرب الموارد). پیدا و آشکار شدن عیب یا عیوب نهانی کسی. (یادداشت بخط مؤلف). رسوا کردن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
افتضاح
رسوا شدن، رسوائی
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
فرهنگ لغت هوشیار
افتضاح
((اِ تِ))
رسوا شدن، بی آبرویی
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
فرهنگ فارسی معین
افتضاح
رسوایی
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
فرهنگ واژه فارسی سره
افتضاح
بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشودن، باز کردن، آغاز کردن، شروع به کار مؤسسه یا کارخانه یا مدرسه و امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتضاض
تصویر افتضاض
اندک اندک آب ریختن، ازالۀ بکارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
جوشیدن اشک چشم، دروا شدن افتاده، گرانبار رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
سرور و شادمانی کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکستن. و سر شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشاده سوراخ پستان گردیدن شترماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراخ پستان شدن ناقه. و به این معنی بصیغۀ مجهول استعمال شود: افتحت الناقه (مجهولاً) ، صارت فتوحا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ظاهر و نمایان شدن صبح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ فُ)
روشن شدن. آشکار شدن. وضوح. (زوزنی). پیدا شدن. هویدا گشتن، با هم وعده بدی کردن. ایعاد
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
گشادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از منتخب بنقل غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). مقابل بستن. (از اقرب الموارد). باز کردن. (یادداشت مؤلف) : و هم بر این نمط افتتاح کرده شود. (کلیله و دمنه).
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
دوشیزگی ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دوشیزگی ببردن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از افتضاحات
تصویر افتضاحات
جمع افتضاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضاع
تصویر اختضاع
فروتنگری، شتاب درگذر به شتاب گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضار
تصویر اختضار
سبزه بری چمن زنی، برداشتن بار باربرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضاب
تصویر اختضاب
حنا مالیدن به بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
دایگی پروریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاح
تصویر اجتیاح
ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباح
تصویر ارتباح
بهره ستانی (در بازرگانی) بهره خوری سود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراح
تصویر افتراح
سرور و شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتضاخ
تصویر افتضاخ
شکستن و سر شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتضاض
تصویر افتضاض
ازاله بکارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشادن، باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتضاح
تصویر ارتضاح
پوزش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
((اِ تِ))
گشودن، باز کردن، آغاز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتضاض
تصویر افتضاض
((اِ تِ))
دوشیزگی را ربودن، اندک اندک ریختن آب، سر آمدن عده زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشایش
فرهنگ واژه فارسی سره
باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی
متضاد: انسداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باز شدن
دیکشنری اردو به فارسی