جدول جو
جدول جو

معنی افتداک - جستجوی لغت در جدول جو

افتداک
قوس قزح باشد، نهال خرمابن از جای بجای دیگر بردن. (منتهی الارب) (آنندراج). (از ناظم الاطباء). بردن نهال خرما از جای آن بجای دیگر. (از اقرب الموارد). نشا کردن نخل. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
چیز تازه ای آوردن، نوآوری، بدعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختداع
تصویر اختداع
فریفتن، فریب کاری، حیله گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استدراک
تصویر استدراک
درک کردن، پی بردن، دریافتن، در ادبیات در فن بدیع سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، برای مثال اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان در، اثرا (رودکی - ۴۹۱) یا شعری که در مصراع اول آن گمان مدح برود و در مصراع دوم معلوم شود که هجو است، برای مثال سپهسالار لشکرشان یکی لشکرشکن کآری / شکسته شد از او لشکر ولیکن لشکر ایشان (عنصری - ۳۴۵)طلب دریافت چیزی کردن، تلافی و تدارک کردن، جبران کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِتْ تِ)
بکار خواستۀ نفس درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی فتک. به مراد ودلخواه خود بر امور سوار شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
از گرو بیرون آوردن گروی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرو بازستدن. (تاج المصادر بیهقی). خلاص کردن. جدا شدن. فک. بازگشادن. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خویشتن را واخریدن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را بازخریدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سر خریدن و سربها دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی. (از اقرب الموارد). بازخریدن جان. سرخرید دادن. فدیه. فداء دادن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بقهر گرفتن همه حق خود را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همه حق خود را از کسی بزور گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتداع
تصویر ارتداع
آلوده شدن، برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائتفاک
تصویر ائتفاک
دروغگویی، دگرگونی زیر و زبر شدن، سوخته شدن از خشکسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفنداک
تصویر آفنداک
قوس و قزح رنگین کمان
فرهنگ لغت هوشیار
به هم در شدن به هم آمیختن، انبوهیدن، دامه دامه شدن (دامه شبکه) بهم در شدن بهم پیوستن در آمیختن شبکه شبکه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استداد
تصویر استداد
راست شدن استوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استپاک
تصویر استپاک
روفان خواستن روفانیدن (روفانیدن مسواک کردن) دندان شستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکاک
تصویر استکاک
کرشدن گوش سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباک
تصویر استباک
در هم شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداء
تصویر ارتداء
چادر بر خویشتن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشاک
تصویر ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداد
تصویر ارتداد
رد شدن، بر گشتن از دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتدان
تصویر ارتدان
دوک و دوکدان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتکاک
تصویر افتکاک
از هم جدا گردیدن، از گرو در آوردن، از گرو بدر آوردن گروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتباک
تصویر احتباک
لنگ بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتداد
تصویر احتداد
خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتدام
تصویر احتدام
بر افروختگی، تافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتکاک
تصویر احتکاک
باهم خراشیدن با هم مالیدن به هم مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لو یشه بندی (لویشه چوب و ریسمانی که به دهان چارپایان بندند، استوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداع
تصویر اختداع
فریفتن ترفند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداف
تصویر اختداف
کوشش دربریدن، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختدام
تصویر اختدام
چاکر گرفتن، پرشک خواستن (پرشک خدمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
چیز نو آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاک
تصویر ارتهاک
بند فروهشتگی بندسستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتکاک
تصویر افتکاک
((اِ تِ))
از هم جدا کردن، از گرو به در آوردن گروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
نوآوری، نویابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتداء
تصویر ابتداء
آغاز، آغازیدن، نخست
فرهنگ واژه فارسی سره