جدول جو
جدول جو

معنی افتحاث - جستجوی لغت در جدول جو

افتحاث(اَ)
بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تفتیش کردن از چیزی که نزد کسی است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتحال
تصویر ارتحال
رحلت کردن، درگذشتن، مردن، از جایی به جایی رفتن، کوچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
در فتنه افتادن، در فتنه انداختن، فتنه انگیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشودن، باز کردن، آغاز کردن، شروع به کار مؤسسه یا کارخانه یا مدرسه و امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
(اِتْ تِ)
ازخود کردن کاری را.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فحث، بمعنی هزار خانه شکنبه. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). لغتی است در حفث. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
قهر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ماافتثوا (مجهولاً) ، ماقهروا ولاذللوا. (اقرب الموارد) ، دادن زن مالی را بشوی خود تا رهایی یابد با طلاق گرفتن. (از اقرب الموارد). دادن مالی بشوی طلاق را. (یادداشت مؤلف) ، تحامی کردن و انزوا گزیدن از چیزی. یقال: افتدی منه بکذا، تحاماه و انزوی عنه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازکاویدن از چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفتیش کردن از چیزی. (از اقرب الموارد). واپژوهیدن. (المصادر زوزنی). نیک واپژوهیدن. فحص. تفحص. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشن اصیل گزیدن جهت گشنی شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتر نر اصیل گزیدن برای گشنی شتران. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
شراب شبانگاهی خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). شراب شبانگاهی نوشیدن. (ناظم الاطباء) ، پوستین پوشیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چون واوی باشد، پوستین پوشیدن. (ناظم الاطباء). جبه پوشیدن. تقول: ’المفتری لایجد البرد’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
بحث. جستن. کاویدن. فحص و تفحص، بازیچه بازیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از افتحاص
تصویر افتحاص
بازکاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشادن، باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاش
تصویر افتتاش
جست و جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
فتنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتخاخ
تصویر افتخاخ
خرو پف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
نازیدن، بالیدن، فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحاثه
تصویر استحاثه
زمین کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحار
تصویر استحار
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحثاث
تصویر استحثاث
بر افژولیدن بر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحداث
تصویر استحداث
نوکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتثاث
تصویر ارتثاث
فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتحاض
تصویر ارتحاض
رسوایی: رسوا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتحال
تصویر ارتحال
از مکانی به مکان دیگر شدن، سفر کردن، کوچ کردن، کوچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتحاث
تصویر ابتحاث
بحث، جستن، تفحص
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ بریدن از بیخ کندن بن کنی از بیخ و بن بر کندن بریدن از بن بریدن بیخ بر کردن استیصال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاء
تصویر اجتحاء
از بن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحار
تصویر اجتحار
سوراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاث
تصویر ابتعاث
نشر، برانگیختن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراث
تصویر احتراث
کشاورزی کشتکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
سربلندی، بالندگی، ناییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتحاث
تصویر ابتحاث
کاویدن، گفتمان
فرهنگ واژه فارسی سره