جدول جو
جدول جو

معنی ارتحال

ارتحال
رحلت کردن، درگذشتن، مردن، از جایی به جایی رفتن، کوچ کردن
تصویری از ارتحال
تصویر ارتحال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ارتحال

ارتحال

ارتحال
از مکانی به مکان دیگر شدن، سفر کردن، کوچ کردن، کوچیدن
ارتحال
فرهنگ لغت هوشیار

ارتحال

ارتحال
از مکانی بمکان دیگر شدن. کوچ کردن. (زمخشری). انتقال. از جائی بجائی شدن. کوچیدن. احتمال. کوچ. بجائی رفتن. رحلت. برفتن. از منزلی برداشتن. (تاج المصادر بیهقی). رخت از منزلی برداشتن. سفر کردن:
ما نمی بینیم باشد این خیال
چه خیالست این که هست این ارتحال.
مولوی.
، وازده شدن از کاری. (زوزنی). از کاری بازایستادن. (تاج المصادر بیهقی). بازایستادن، برگردیدن. (منتهی الارب) ، بازداشته شدن (از کاری) ، اثر گرفتن از رنگ و بوی چیزی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا