جدول جو
جدول جو

معنی افتتاش - جستجوی لغت در جدول جو

افتتاش
(اِ)
تفتیش کردن یعنی جستجو کردن. (از لطائف بنقل غیاث اللغات) :
جرأت و جهلت شود عریان و فاش
او برهنه کی شود زین افتتاش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
افتتاش
جست و جو
تصویری از افتتاش
تصویر افتتاش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتهاش
تصویر ابتهاش
(پسرانه)
ابتهاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشودن، باز کردن، آغاز کردن، شروع به کار مؤسسه یا کارخانه یا مدرسه و امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
در فتنه افتادن، در فتنه انداختن، فتنه انگیختن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ فَ / فِ)
تند و تیز شدن بجنگ و خصومت کسی. (منتهی الارب) ، ربودن، احتجاف نفس از، خود را بازداشتن از، احتجاف چیزی، گرد آوردن آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برافژولیده شدن سگ، خاص بالکلب او بالسباع، بخصوص بر سگ دیگر یا یکی از سباع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دندان آشکار کردن بخنده. (منتهی الارب) (آنندراج). آشکار کردن دندان بخنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
گشادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از منتخب بنقل غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). مقابل بستن. (از اقرب الموارد). باز کردن. (یادداشت مؤلف) : و هم بر این نمط افتتاح کرده شود. (کلیله و دمنه).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در فتنه افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بفتنه افتادن. (تاج المصادر بیهقی). در فتنه واقع شدن. (از اقرب الموارد). در فتنه افتادن. (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات) :
ور گریزم من روم سوی زنان
همچو یوسف افتم اندر افتتان.
مولوی.
، شگفت و عجب و تعجب. (برهان). و شگفت. (ناظم الاطباء) ، هر چیز عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). صحیح کلمه همان افد = افت است بمعنی عجیب. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به افد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در پی کس رفتن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). در پی اثر رفتن. (ناظم الاطباء). بر اثر پی کس رفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
انتتش الحب انتتاشاً، خیسید آن تخم در زمین و نیش زد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتشاش
تصویر احتشاش
گیاهجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاش
تصویر ارتیاش
نیکو شدن حال کسی نیکو شدن احوال، حسن حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتقاش
تصویر ارتقاش
درآویختن کرکم آلایی (کرکم زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
به لرزش در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتار
تصویر استتار
پنهان کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
وادیج بستن (وادیج چوب بست یا داربستی است که تاک برآن اندازد، برشدن تاک خزیدن تاک
فرهنگ لغت هوشیار
به راه دشوار رفتن، به کاری دیگر پرداختن، از بدی به نیکی بازگشتن، میانه روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتواش
تصویر احتواش
شکار رمانی شکار رماندن، در میان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتناش
تصویر اعتناش
دست به گردن شدن، به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتام
تصویر اختتام
خاتمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراش
تصویر اختراش
هم خراشی: خراشیدن همدیگر را، پیشه گری، به زورخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتئاش
تصویر ابتئاش
واپس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراش
تصویر افتراش
هم بستری، شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشادن، باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
فتنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
((اِ تِ))
گشودن، باز کردن، آغاز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
((اِ تِ))
در فتنه افتادن، مفتون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
لزرش، لرزه، لرزیدن، نوسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختتام
تصویر اختتام
پایان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
گشایش
فرهنگ واژه فارسی سره
باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی
متضاد: انسداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باز شدن
دیکشنری اردو به فارسی