جدول جو
جدول جو

معنی افتتاح - جستجوی لغت در جدول جو

افتتاح
گشودن، باز کردن، آغاز کردن، شروع به کار مؤسسه یا کارخانه یا مدرسه و امثال آن
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
فرهنگ فارسی عمید
افتتاح
(اِتْ تِ)
گشادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از منتخب بنقل غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). مقابل بستن. (از اقرب الموارد). باز کردن. (یادداشت مؤلف) : و هم بر این نمط افتتاح کرده شود. (کلیله و دمنه).
لغت نامه دهخدا
افتتاح
گشادن، باز کردن
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
فرهنگ لغت هوشیار
افتتاح
((اِ تِ))
گشودن، باز کردن، آغاز کردن
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
فرهنگ فارسی معین
افتتاح
گشایش
تصویری از افتتاح
تصویر افتتاح
فرهنگ واژه فارسی سره
افتتاح
باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی
متضاد: انسداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افتتاح
باز شدن
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتتان
تصویر افتتان
در فتنه افتادن، در فتنه انداختن، فتنه انگیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
رسوا شدن، بی آبرو شدن، رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
(اِخْ)
برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کندن چیزی از بیخ. (از اقرب الموارد). کندن چیزی را. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تفتیش کردن یعنی جستجو کردن. (از لطائف بنقل غیاث اللغات) :
جرأت و جهلت شود عریان و فاش
او برهنه کی شود زین افتتاش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
سرور و شادمانی کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رسوا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (منتهی الارب). آشکار شدن عیوب کسی. (از اقرب الموارد). پیدا و آشکار شدن عیب یا عیوب نهانی کسی. (یادداشت بخط مؤلف). رسوا کردن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشاده سوراخ پستان گردیدن شترماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراخ پستان شدن ناقه. و به این معنی بصیغۀ مجهول استعمال شود: افتحت الناقه (مجهولاً) ، صارت فتوحا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در فتنه افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بفتنه افتادن. (تاج المصادر بیهقی). در فتنه واقع شدن. (از اقرب الموارد). در فتنه افتادن. (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات) :
ور گریزم من روم سوی زنان
همچو یوسف افتم اندر افتتان.
مولوی.
، شگفت و عجب و تعجب. (برهان). و شگفت. (ناظم الاطباء) ، هر چیز عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). صحیح کلمه همان افد = افت است بمعنی عجیب. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به افد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباح
تصویر ارتباح
بهره ستانی (در بازرگانی) بهره خوری سود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
شادمانی شاد شدن، آسایش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتناح
تصویر ارتناح
تلو تلو خوردن، گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاح
تصویر اجتیاح
ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتضاح
تصویر ارتضاح
پوزش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتشاح
تصویر ارتشاح
چکیدن تراویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتام
تصویر اختتام
خاتمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده خواهی (پانزدهم ماه رجب تازی را روز استفتاح گویند و برآنند که در آن روز درهای آسمان به روی خدایخانه گشوده است)، کیش پرسی پاسخ جویی برای پرسه های دینی ، آغازیدن، پیروزی خواستن نصرت خواستن فیروزی جستن، گشادگی خواستن فتوح خواستن گشایش طلبیدن، یار خواستن یاری خواستن، آغازیدن ابتدا کردن، خواستار رفع دشواری از کاری شدن خواستن حل مشکلی که در قرآن باشد، یا روز استفتاح روز پانزدهم ماه رجب که میگویند در آن روز درهای آسمان یا درهای کعبه باز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراح
تصویر افتراح
سرور و شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
رسوا شدن، رسوائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاش
تصویر افتتاش
جست و جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
فتنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتاحیه
تصویر افتتاحیه
گشایشیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
((اِ تِ))
در فتنه افتادن، مفتون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
((اِ تِ))
رسوا شدن، بی آبرویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتضاح
تصویر افتضاح
رسوایی
فرهنگ واژه فارسی سره
بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد