- اغنیه
سرود، آواز، در موسیقی هر نوع ساز غیربادی، به ویژه ساز زهی
معنی اغنیه - جستجوی لغت در جدول جو
- اغنیه (اُ نی یَ)
نوعی از سرود. ج، اغانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). غناء. (یادداشت مؤلف). لحن. راه که برگویند. (السامی)
- اغنیه (اَ یَ)
جمع واژۀ غناء. (زمخشری) (دهار). رجوع به غناء شود، ختنه ناکرده. ج، غول. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
- اغنیه
زه سرود ترانه آواز آنچه بدان ترنم کنند سرود، جمع اغانی، هر سازی که بدون نفخ دم نواخته شود ساز غیر بادی
- اغنیه ((اُ نِ یِّ))
آواز، سرود، جمع اغانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غنی ها، توانگرها، مالدارها، بی نیازها، سرشارها، پر از عناصر مفید، جمع واژۀ غنی
غذاها، چیزهایی که خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک ها، خوردنی ها، خورش ها، جمع واژۀ غذا
(اَ یَ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ منی (آب مرد). (از یادداشت مؤلف) ، گاهواره ها، بسترها، گستردنیها. (از آنندراج). و رجوع به مهاد شود
(اُ نی یَ)
لغت نامه دهخدا
رجوع به امنیت شود، شیر تنک و طعم بناگشته. (مهذب الاسماء) ، شیر خالص از آب. (از اقرب الموارد). امهوج و امهجان نیز به همین معانی است. (از اقرب الموارد)
(اَ نی یَ / یِ)
لغت نامه دهخدا
سرباز مأمور حفظ انتظامات و آرامش در طرق و شوارع و قری و قصبات. ژاندارم. (فرهنگ فارسی معین).
- ادارۀ امنیه، ادارۀ ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ژاندارم و ژاندارمری شود
- ادارۀ امنیه، ادارۀ ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ژاندارم و ژاندارمری شود
جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا. ساخته ها ساختمانها بناها، پایه ها بنیانها اصلها قواعد، صیغه ها بنیانها اصلها تاریخی. بناهای عتیق ساختمانهای تاریخی
مغنیه در فارسی مونث مغنی بنگرید به مغنی مونث مغنی زن خواننده و سرود گوینده، جمع . مغنیات مغانی
جمع غشا پرده هایی که از خارج و داخل اعضای مختلف بدن را میپوشانند. یا اغشیه دماغی. پرده های مراکز اعصاب پاشام مغز
