- اغصان
- جمع غصن، نوشاخه ها ستاکها ساغ ها جمع غصن شاخه ها ستاکها
معنی اغصان - جستجوی لغت در جدول جو
- اغصان
- غصن ها، شاخۀ درخت ها، شاخه ها، جمع واژۀ غصن
- اغصان
- جمع غصن، شاخه ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگاهدا شتن، استوار کردن
استوار کردن، محکم کردن
خشمناک
پسر پسر بچه
شاخه ها
اندوهاندن، گلو گیری، تنگ کردن
به گونه رمن خوی های مردم
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
استوار و محکم کردن، نگه داشتن نفس از انجام کار بد، شوی کردن زن، زن گرفتن مرد، زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند
ازدواج کردن، در فقه حالت مرد یا زنی که با همسر خود نزدیکی کرده باشد
گاو دم سپید
ترشه توت از گیاهان