- اغرب
- غریبتر، عجیبتر، دورتر
معنی اغرب - جستجوی لغت در جدول جو
- اغرب ((اَ رَ))
- شگفت تر، غریب تر
- اغرب
- غریب تر، باغرابت تر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرخارش خارنده
ویران در زبانزد) عرض (سنگی است که در آن ویرانی پدید آید وآن انداختن م و ن از مفاعلین است شکافته گوش آنست که میم اول و نون آخر (مفاعیلن) را بیندازند تا (فاعیل) بماند آنرا به (مفعول) تبدیل کنند و اسم این زحاف (خرب) است و اسم جزئی که عمل (خرب) در آن واقع شود (اخرب)
پارسی تازی شده اسرب سرب از توپال ها سرب رصاص اسود ارزیز
بیشتر
باختر
فصیحتر، افصح، آنکه بیانش خوشتر است
نزدیکتر
غالبتر چیره تر، بیشتر
جمع غریر. فریفتگان مغروران، جوانان بی تجربه
خروسه نبریده، فراخ زندگی، از زانسال
شگفت آوری در سخن، دور رفتن، بسیار خندیدن، نو آوری شگفت آوردن، تازه گفتن
بر آغالیدن تحریک کردن بر انگیختن، آغالش انگیزش. یا اغراء بجهل. بجهل کشانیدن آغالش بنادانی
گرد آلوده، آنچه به رنگ خاکی باشد
از وطن دور شدن
آورندۀ هر چیز غریب و عجیب
دوری گزیدن، دور رفتن، از وطن دور شدن
غالب تر، چیره تر، بیشتر، بیشتر اوقات
ورمی که در گردن انسان پیدا شود، گواتر
جای فروشدن آفتاب، مکان غروب کردن آفتاب، باختر
چیز نو و غریب آوردن، مطلب شگفت آور و تازه گفتن
رونده، گذرنده، آنچه درگذرنده باشد
گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ
گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ
گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
سرب، فلزی نرم، چکش خور، قابل تورق و کم دوام به رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب می شود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیم های برق به کار می رود
برانگیختن، تحریک کردن، وادار کردن، دشمنی انداختن میان دو کس، آزمند گردانیدن
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
جای فرو شدن آفتاب
((اَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
در علم عروض آن است که میم اول و نون آخر «مفاعیلن» را بیندازند تا «فاعیل» بماند، آن را به «مفعول» تبدیل کنند و اسم این زحاف «خرب» است و اسم جزیی که عمل «خرب» در آن واقع شود «اخرب»
جمع غریر، فریفتگان، مغروران، جوانان بی تجربه