- اغراء
- مجبور کردن، میان دو شخص اختلاف انداختن، بر آغالیدن تحریک کردن، بر انگیختن، آغالش انگیزش. یا اغراء بجهل. بجهل کشانیدن آغالش بنادانی
معنی اغراء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک گرداندن پاوش، بیزاری جستن، به کردن، از بدهی رهاندن، از بدهی رهاندن، برداشتن پیمان، زینهاربرداشتن بیزار کردن بیزاری، به کردن از بیماری بیمار را به کردن شفا بخشودن خوب کردن آسانی بخشودن، صرف نظر کردن داین از دین خود باختیار و میل، تبرئه کردن شخصی ذمه شخص دیگر اعم از حق مالی و غیر مالی. بنابراین ابراء در فقه بمعنای وسیع تری از آنچه در حقوق بکار میرود استعمال میشود ولی بهر دو معنی ایقاع می باشد و احتیاج بقبول مدیون ندارد
ثروتمند ومالدار شدن
وا داشتن، اشک ریزی، خاک انگیزی، آزمند کردن
خشم گرفتن، سرزنش کردن، آک کردن (اک عیب)، خوار داشتن
بیزاری جویی، پاک گردانی، پاوش
کار بستن، انجام دادن
نیک ستایی، درانگبین پروردن، گزافگویی نیک ستودن کسی را مبالغه کردن در مدح کسی، تازه کردن
بر انگیختن برآغالانیدن
جمع عرو، کرانه ها، ناکوشندگان
گمراهاندن فریفتن از راه تردن گول زدن از راه بردن گمراه کردن بیراه نمودن
حالت بیهوشی، بیهوشی، بیهوشاندن، لاپوشانی بیهوش شدن، بیهوش کردن، بیهوشی: (مریض بحال اغماء افتاده است)
جمع قرء، پساوند ها خوانا کردن، خواندن آموختن، دشتان شدن، پاکدشتانی (دشتان حیض)، درود رساندن خوانا کردن خوانا گردانیدن خواندن آموختن
اصلاح کردن، امر به اصلاح کردن
جنگ آغالی: بر انگیختن به جنگ مولش دادن به بدهکار
به مرگ نفکندن، تاوان نهادن، وامدار کردن، آزمندی
غرق کردن، غرق گردانیدن
جمع غرض، نیت ها، مقصودها، خواهشها، آرزوها، مرادها، هدفها
جمع غرس، نهال ها نهال کاری درختکاری جمع غرس درختها نهالها
جمع غر، ناآزمودگان خامان
تو گلو خواندن شاد خواندن
شگفت آوری در سخن، دور رفتن، بسیار خندیدن، نو آوری شگفت آوردن، تازه گفتن
نرمه بارش
سلاک دادن خانه، سلاک دادن ستور (سلاک کرایه)، دیر کردن، سخن به درازا کشیدن
وا رفتن از پختن، مردن از سرما
زیاده روی کردن در توصیف کسی یا چیزی، در ادبیات در فن بدیع مبالغه و افراط و زیاده روی در مدح یا ذم کسی یا چیزی، گزاف گویی، برای مثال هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف / گویی که لقمه ای ست زمین در دهان برف (کمال اسماعیل - ۴۰۷)
غرس ها، نهال ها، درخت ها، جمع واژۀ غرس
چیز نو و غریب آوردن، مطلب شگفت آور و تازه گفتن
غرض ها، قصدها، مقصودها، نشانۀ تیرها، هدف ها، جمع واژۀ غرض
غرها، جوانان بی تجربه و کار نا آزموده، کسانی که فریب بخورند، جمع واژۀ غر
ترکی تازی گشته از طورغای چرغان بر نام و سرنامه ها که به زرآب یا شنگرف بر سر و بالای فرمان های شاهان نوشته می شده، کشک کمانی (خط قوسی) خطی که بر شکل کمان باشد خط قوسی، خطی که بر صدر فرمان ها بالای بسم الله می نوشته اند به شکل قوس شامل نام و القاب سلطان وقت و آن در حقیقت حکم امضا و صحه پادشاه را داشته است
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
بیزار کردن، بری کردن، شفا دادن، صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش، رهانیدن، تراشیدن قلم
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
انجام دادن کار، به اجراء گذاشتن حکم صادر شده، مستمری و حقوق مقرر کردن برای کسی، وظیفه، مستمری