جدول جو
جدول جو

معنی اعناف - جستجوی لغت در جدول جو

اعناف
(اِ)
درشت کردن و بدرشتی گرفتن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کاری را به درشتی گرفتن: اعنف الشی ٔ، اخذه بشده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعناق
تصویر اعناق
عنق ها، گردن ها، جمع واژۀ عنق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعناب
تصویر اعناب
عنب ها، انگورها، جمع واژۀ عنب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراف
تصویر اعراف
جایی میان دوزخ و بهشت، هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۰۶ آیه
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع تکرار حرفی پیش از حرف روی یا حرف دیگر قافیه که اگر از آن صرف نظر کنند عیب و نقصی در شعر پیدا نمی شود، برای مثال چشم بدت دور ای بدیع شمایل / یار من شمع جمع و شاه قبایل ی جلوه کنان می روی و بازمی آیی / سرو نباشد بدین صفت متمایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، که در آن «ی» ماقبل لام را الزام کرده است، رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کار دشوار افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
صنف ها، نوع ها، گونه ها، رسته ها، پیشه ورها، جمع واژۀ صنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کنف ها، جوانب، کرانه ها، گوشه ها، جمع واژۀ کنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعطاف
تصویر اعطاف
عطف ها، کرانه ها، جانب ها، جمع واژۀ عطف
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
یوم اعراف، از ایام عرب است. (از معجم البلدان) ، بر اسب برهنه سوار شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوار شدن بر اسب برهنه. و منه قول القائل: ’و نعروری ظهورالمهالک’. (از اقرب الموارد). بر اسب بی زین سوار شدن. (یادداشت مؤلف) ، بر امر زشت گردیدن. یقال: ’اعروریت منه امراً قبیحاً’، ای رکبت. هذه نادره لان الافعیعال لم یأت متعدیاً الا فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرتکب گردیدن و انجام دادن امر زشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مواضع است. (منتهی الارب). یاقوت آرد: در اصل بلندیها از ریگزارها باشد و یکی آن عرفه است. ابوزیادگوید: در بلاد عرب، بلدهای بسیاری بدین نام موسومند که از آن جمله است: اعراف لبنی و اعراف غمره. این اسامی در ابیات زیر از طفیل بن عوف غنوی آمده است:
جلبنا من الاعراف اعراف غمره
و اعراف لبنی الخیل من کل مجلب.
، موج برآوردن دریا: اعرورف البحر، موج برآورددریا. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). متراکم شدن وبرآمدن امواج دریا و بمانند عرف شدن. (از اقرب الموارد) ، سطبر و درهم گردیدن نخل مانند فش کفتار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تنومند وبهم پیچیده شدن خرمابن مانند فش کفتار. (از اقرب الموارد) : اعرورف النّخل، سطبر و درهم گردید مانند فش کفتار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کف برآوردن خون: اعرورف الدم، کف برآورد خون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کف دار شدن چنانکه مانند عرف گردد: اعرورف الدم، صار له من الزبد شبه العرف. (از اقرب الموارد) ، بالیدن و بلند گردیدن یال اسب: اعرورف الفرس، بالید و بلند گردید یال آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یال دار شدن اسب: اعرورف الفرس، صار ذاعرف. (از اقرب الموارد). بالیدن و بلند گردیدن یال اسب. (آنندراج) ، برآمدن بر خرمابن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بر یال اسب بالا رفتن سوار: اعرورف الراکب الفرس، علا علی عرفه، بالا رفتن مرد بر اعراف: اعرورف الرجل، ارتفع علی الاعراف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی از خرمابنان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی است از درختان خرما. (آنندراج). بصیغۀ جمع، قسمی از درخت خرماست. (از اقرب الموارد). نوعی از خرما. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ تَ)
دراز شدن عرف یعنی یال. (آنندراج). دراز گردیدن فش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز شدن پش اسب. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ لَنْ لِ اَ رِ هْ)
صابر داشتن نفس خود را بر تیمار بیمار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صابر داشتن خود را برتیمار مریض و مرض او، یقال: ’اعجف بنفسه علی المریض’. عجف. عجوف. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعتناف
تصویر اعتناف
بد آمدن، ندانم کاری، نپسندیدن ناخوش داشتن، به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
جمع صنف، قسمتها، انواع، گونه ها، گروهها، پیشه وران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعفاف
تصویر اعفاف
پارسایاندن: پارسا کردن، باز گرداندن از ناشایست، پارسا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعطاف
تصویر اعطاف
مهربانیها، جمع عطف و کرانه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصاف
تصویر اعصاف
گرد انگیزی، ورزش سخت، به شتاب رفتن، به بیراهه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراف
تصویر اعراف
جاها و مکانهای مرتفع و بلند، نام یکی از سوره های قرآن مجید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناب
تصویر اعناب
جمع عنب، انگورها جمع عنب انگورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعنات
تصویر اعنات
رنجانیدن، دشوار انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
جمع عنق، گردن ها جمع عنق گردنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناس
تصویر اعناس
ورتنیدن (تغییر دادن) پیر دختر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در افتادن، پیاپی هراشیدن (هراش استفراغ)، خوی ریختن، بند نیامدن خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادناف
تصویر ادناف
گران بیماری سخت بیماری، لاغرکردن لاغرشدن نزاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهناف
تصویر اهناف
شتابیدن آمادگی برای گریه نرم خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کرانه ها، اطراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلاف
تصویر اعلاف
جمع علف، سبزه ها، خورش ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
جمع صنف، دسته ها، رسته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعنات
تصویر اعنات
((اِ))
رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کاری دشوار افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعطاف
تصویر اعطاف
((اِ))
مهربانی و لطف کردن، توجه و میل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعراف
تصویر اعراف
جمع عرف، مکان های بلند، برزخ، مکانی بین بهشت و جهنم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
جمع کنف، گوشه ها و کنارها، کرانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
جمع عنق، بداخلاق ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
پناهاندن، پناه ها، کنارها
فرهنگ واژه فارسی سره