جدول جو
جدول جو

معنی اعمق - جستجوی لغت در جدول جو

اعمق
(اَ مَ)
دورتک. (از منتهی الارب) : ما ابعد اعمقها، چه دورتک است آن. (منتهی الارب). گودتر. عمیق تر. باعمق تر.
- امثال:
اعمق من البحر، گودتر از دریا، دراز گردیدن کشت و برآمدن خوشۀ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بلند شدن کشت و سنبل برآوردن آن. (از اقرب الموارد) ، نهان شدن ثریا (پروین). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پنهان شدن ستارگان. (از اقرب الموارد) ، برداشتن باد خاک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ذره ساختن باد خاک را. (از اقرب الموارد) ، گردن بند ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بروش عنق رفتن ستور. برفتار عنق راندن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشتاب رفتن اسب و فراخ و عنق رفتن آن: اعنق الفرس، اسرع و سار العنق. (از اقرب الموارد). فراخ رفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، گردن بلند کرده نگریستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دور شدن شهرها: اعنقت البلاد، بعدت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعماق
تصویر اعماق
عمق ها، ژرفاها، گودی ها، شدت ها، عمیق بودن ها، جمع واژۀ عمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمش
تصویر اعمش
کسی که چشمش ضعیف باشد و از آن آب بریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احمق
تصویر احمق
کودن، کم خرد، ابله، لاده، شیشه گردن، انوک، خرطبع، کردنگ، غتفره، کاغه، ریش کاو، دنگل، خام ریش، بدخرد، کم عقل، سبک رای، دبنگ، غمر، فغاک، کانا، کهسله، تاریک مغز، گول، گردنگل، خل، تپنکوز، دنگ، چل، نابخرد، بی عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمی
تصویر اعمی
کور، نابینا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعنق
تصویر اعنق
کسی که گردنش را دراز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمی
تصویر اعمی
کور و نابینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمل
تصویر اعمل
اثرگذارنده تر، عمل کننده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تر چشم: کسی که همواره آب از چشمش می ریزد، نامی است کسی که بسبب مرض آب از چشمش جاری شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمر
تصویر اعمر
آبادان تر، معمورتر، عامرتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
جمع عمق، ته چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعما
تصویر اعما
کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعقم
تصویر اعقم
عقیمتر، نازاتر
فرهنگ لغت هوشیار
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعبق
تصویر اعبق
خوشبو تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمق
تصویر احمق
نادان، بی عقل، نابخرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
((تَ عَ مُّ))
ژرف اندیشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
جمع عمق، تک ها، ته ها، رژف ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعمش
تصویر اعمش
((اَ مَ))
کسی که به سبب مرض، آب از چشمش جاری شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعمی
تصویر اعمی
((اَ ما))
کور، نابینا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعنق
تصویر اعنق
((اَ نَ))
آن که گردن دراز دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احمق
تصویر احمق
((اَ مَ))
نادان، بی خرد، بی هوش، نادان تر، سفیه تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
ژرف نگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احمق
تصویر احمق
نادان، کودن، بیخرد، ساده مرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
ژرفاهای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احمق
تصویر احمق
Daft
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احمق
تصویر احمق
глупый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از احمق
تصویر احمق
dumm
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از احمق
تصویر احمق
дурний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از احمق
تصویر احمق
głupi
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از احمق
تصویر احمق
傻的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از احمق
تصویر احمق
estúpido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از احمق
تصویر احمق
stupido
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از احمق
تصویر احمق
tonto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی