- اعضد
- باریک بازو
معنی اعضد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوتاشونده، خمنده
هموندان، اندام ها
جمع عتاد، ساخت ها توشه ها
عابدتر
دست تنها، برادر مرده، بی کس و کار
جمع عضو، اندام ها، هموندان، کارمندان جمع عضو. اندامها آلات، کارمندان، جمع عضو. اندامها آلات، کارمندان
سودمندتر، بازگردنده تر
بندزبان، ناکس
عضدها، بازوها، کنایه از یارها، یاورها، مددکارها، جمع واژۀ عضد
عضوها، بخشهایی از بدن با کارکرد مشخص مانند دست ها، پاها، سرها، قلب ها، ریه و معده ها، اندام ها، افراد از جماعت، کنایه از کارمندان یک اداره، جمع واژۀ عضو
آماده تر آماده تر مهیا تر
بازو، کنایه از یار، یاور، مددکار
بازو، کرانه و ناحیه، ساعد