کار شگفت و شگفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عجیب و آنچه مردم را در تعجب اندازد نه بغیر همزه (یعنی عجوبه) . (از مزیل الاغلاط از غیاث اللغات و آنندراج). کار عجیب. (مؤید الفضلاء). اسم است مر چیزی را که شگفت آور باشد. (از اقرب الموارد). شگفت آور. شگفت انگیز (شخص یا شی ٔ). (فرهنگ فارسی معین). افکوهه. سخت شگفت. کاری عجب. جریحه. (یادداشت بخط مؤلف). عجیبه. (اقرب الموارد). عجیبه مانند آن است در هر دو معنی. (منتهی الارب). بابیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر چیزی عجیب که مردم را در شگفت اندازد. (ناظم الاطباء).
کار شگفت و شگفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عجیب و آنچه مردم را در تعجب اندازد نه بغیر همزه (یعنی عجوبه) . (از مزیل الاغلاط از غیاث اللغات و آنندراج). کار عجیب. (مؤید الفضلاء). اسم است مر چیزی را که شگفت آور باشد. (از اقرب الموارد). شگفت آور. شگفت انگیز (شخص یا شی ٔ). (فرهنگ فارسی معین). اُفکوهَه. سخت شگفت. کاری عجب. جَریحَه. (یادداشت بخط مؤلف). عَجیبَه. (اقرب الموارد). عجیبه مانند آن است در هر دو معنی. (منتهی الارب). بابیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر چیزی عجیب که مردم را در شگفت اندازد. (ناظم الاطباء).
کتاب منظومی که بیشتر در قالب مثنوی سروده می شد و اغلب شامل موضوعاتی خاص مانند پزشکی و منطق بوده است، سخنان مفاخره آمیز که معمولاً در میدان جنگ ادا می شود، رجز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، رجز
کتاب منظومی که بیشتر در قالب مثنوی سروده می شد و اغلب شامل موضوعاتی خاص مانند پزشکی و منطق بوده است، سخنان مفاخره آمیز که معمولاً در میدان جنگ ادا می شود، رجز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، رجز
جواب ها، مقابل سؤال ها، پاسخ ها، چیزهایی که در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادله های ریاضی یا نامه گفتها و نوشته می شود، کنایه از جبران ها، جمع واژۀ جواب
جواب ها، مقابلِ سؤال ها، پاسخ ها، چیزهایی که در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادله های ریاضی یا نامه گفتها و نوشته می شود، کنایه از جبران ها، جمعِ واژۀ جواب
جمع واژۀ جواب. (دهّار) ، جوادتر. بخشنده تر. جوانمردتر. - اجودالعرب، لقب طلحه بن عبیدالله بن خلف بن أسعد الخزاعی است. - امثال: اجود من حاتم، جوانمردتر از حاتم. اجود من کعب بن مامه الایادی. اجود من لافظه، بخشنده تر از دریا. اجود من هرم، بخشنده تر از هرم بن سنان. (مجمع الأمثال میدانی)
جَمعِ واژۀ جواب. (دهّار) ، جوادتر. بخشنده تر. جوانمردتر. - اجودالعرب، لقب طلحه بن عبیدالله بن خلف بن أسعد الخزاعی است. - امثال: اجود من حاتم، جوانمردتر از حاتم. اجود من کعب بن مامه الایادی. اجود من لافظه، بخشنده تر از دریا. اجود من هرم، بخشنده تر از هرم بن سنان. (مجمع الأمثال میدانی)
چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبه است: ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت بی پرده گشت شید نهان از ردای تو. محسن تأثیر (از آنندراج). و رجوع به اعجوبه شود
چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبه است: ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت بی پرده گشت شید نهان از ردای تو. محسن تأثیر (از آنندراج). و رجوع به اعجوبه شود
انبوب. (منتهی الارب). انبوب و میان دو پیوند نی. (ناظم الاطباء). انبوبه از انبوب اخص است، و در صحاح آمده: ’انبوبه هر آن چیزیست که بین هر گره باشد. ج، انبوب، انابیب’. (از اقرب الموارد)
انبوب. (منتهی الارب). انبوب و میان دو پیوند نی. (ناظم الاطباء). انبوبه از انبوب اخص است، و در صحاح آمده: ’انبوبه هر آن چیزیست که بین هر گره باشد. ج، اُنبوب، انابیب’. (از اقرب الموارد)
محجوبه در فارسی مونث محجوب: پردگی پرد گین زن پرده نشین، کلون مونث محجوب: زن پرده نشین جمع محجوبات. یا محجوبه احمد. همزه احمد که حرف اول احمد باشد: تخته اول که الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست. (نظامی. مخزن الاسرار)، چوبی که در پس دروازه مینهند
محجوبه در فارسی مونث محجوب: پردگی پرد گین زن پرده نشین، کلون مونث محجوب: زن پرده نشین جمع محجوبات. یا محجوبه احمد. همزه احمد که حرف اول احمد باشد: تخته اول که الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست. (نظامی. مخزن الاسرار)، چوبی که در پس دروازه مینهند