ببازو داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اعتضدته اعتضاداً، یعنی ببازوداشتم او را. (منتهی الارب). چیزی را در بازو کردن. (تاج المصادر بیهقی). در بازو داشتن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، شکافته و واشدن ابر. (منتهی الارب). شکافته شدن ابر و واگردیدن آن. (ناظم الاطباء). شکافته شدن ابر. (از اقرب الموارد) ، افراط کردن معتذر در عذر خواستن. (از اقرب الموارد)
ببازو داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اعتضدته اعتضاداً، یعنی ببازوداشتم او را. (منتهی الارب). چیزی را در بازو کردن. (تاج المصادر بیهقی). در بازو داشتن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، شکافته و واشدن ابر. (منتهی الارب). شکافته شدن ابر و واگردیدن آن. (ناظم الاطباء). شکافته شدن ابر. (از اقرب الموارد) ، افراط کردن معتذر در عذر خواستن. (از اقرب الموارد)