جدول جو
جدول جو

معنی اعتضاد

اعتضاد((اِ تِ))
یاری کردن، بازوی کسی را گرفتن
تصویری از اعتضاد
تصویر اعتضاد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعتضاد

اعتضاد

اعتضاد
بازو دادن یاری دادن یار گرفتن یاری کردن، همراهی یاری
اعتضاد
فرهنگ لغت هوشیار

اعتضاد

اعتضاد
ببازو داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اعتضدته اعتضاداً، یعنی ببازوداشتم او را. (منتهی الارب). چیزی را در بازو کردن. (تاج المصادر بیهقی). در بازو داشتن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، شکافته و واشدن ابر. (منتهی الارب). شکافته شدن ابر و واگردیدن آن. (ناظم الاطباء). شکافته شدن ابر. (از اقرب الموارد) ، افراط کردن معتذر در عذر خواستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا