جدول جو
جدول جو

معنی اعتساس - جستجوی لغت در جدول جو

اعتساس(رُ)
بپاسبانی گشتن بشب. (ناظم الاطباء). بشب گشتن بپاسبانی. (منتهی الارب) (از آنندراج). بشب گشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازشناسی در شب از مردمان مشکوک. (از اقرب الموارد). عسسی کردن. شب گردی. (از یادداشتهای مؤلف).
- امثال:
کلب اعتس خیر من کلب ربض، یعنی سگ پاسبان بهتر از سگ نشسته و خفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). این مثل در مورد تشویق به کوشش و کسب گفته میشود. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اعتساس
شبگردی پاسداری، جستن کاوش
تصویری از اعتساس
تصویر اعتساس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
(دخترانه)
تبسم، لبخند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اعتساف
تصویر اعتساف
راه را کج کردن، از راه راست منحرف شدن، بیراهه رفتن، ستم کردن، بیداد کردن
فرهنگ فارسی عمید
کشتی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(یَ لی / یَلْ لی زَ)
بسیار گردیدن موی دنب شتر ماده و دراز شدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار انبوه و دراز شدن دم ناقه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ارتساس خبر، فاش شدن و ظاهر گشتن آن. ظاهر گردیدن آن. پراکنده شدن آگاهی
لغت نامه دهخدا
(هََ خوا / خا)
پراکنده شدن. (ناظم الاطباء). پراکنده شدن و این فعل با حرف ’عن’ متعدی شود. (از منتهی الارب). متفرق شدن. (از اقرب الموارد). متفرق شدن. لیکن ازهری آنرا مردود دانسته است. (از متن اللغه) ، خواربار اندک آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوردنی اندک آوردن از جایی برای عیال یا برای فروختن. (آنندراج). بدرازا کشیدن خواربار اندک از شهری بشهری. (از اقرب الموارد) ، متلاشی ساختن بدن را. (منتهی الارب) ، تباه گردیدن نان و سبز شدن و کره برآوردن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
برگردیده شدن و بجای یکدیگر شدن اجزای چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دگرگون شدن چیزی. (از اقرب الموارد). تعاکس. انعکاس. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جس ّ. مس ّ با دست به سر. دست بسودن. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، ازبیخ برکندن تره و امثال آن: اجتفاء البقل. (منتهی الارب) ، انداختن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ / زُ)
نعل و موزۀ کهنه خریده پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفش و موزۀ کهنه گرفتن آنگاه پوشیدن. (از اقرب الموارد) ، بهلاکت رسیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ / زُ)
بیراه رفتن و میل کردن از راه. (منتهی الارب) (آنندراج). از عسف بمعنی بیراه رفتن و بیداد کردن. (از کنز و کشف و منتخب بنقل از غیاث اللغات). عدول کردن و منحرف شدن از راه. (از اقرب الموارد). بیراهه رفتن. بر بیراهه شدن. ظلم کردن. ستم کردن. بیداد کردن. از راه راست منحرف شدن. ج، اعتسافات. (فرهنگ فارسی معین). ظلم. ستم. عسف. جور. زور. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(رُ)
بر اشتر رام ناشده برنشستن. (منتهی الارب). بر شتر رام ناشده برنشستن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتر رام نشده را گرفتن آنگاه مهار کردن و سوار شدن. (از اقرب الموارد). یقال:اعتسر الناقه، ای اخذها فخطمها و رکبها. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتجاس
تصویر ارتجاس
غرش آسمان، تنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباس
تصویر ارتباس
گوشت نو آوردن، خوشه پری پرشدن خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاس
تصویر ارتهاس
جنبیدن، دلواپسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراس
تصویر احتراس
خود پاسداری، کش رفتن دزدیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آبفرویی به آب فروشدن سربه زیرآب فروبردن به آب فرو شدن فرو شدن در آب در آب غوطه خوردن به یک باره در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکاس
تصویر ارتکاس
نگونسازی افتادن برآمدن پستان
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن نگاشیدن (نقش گرفتن)، آزباییدن (آزبا دعا)، فرمان بردن، پناه جستن فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن، نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتساغ
تصویر ارتساغ
فراخیدن، فراخ گرداندن فراخاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتباس
تصویر احتباس
زندانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
نرم خندیدن، لبخند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساء
تصویر احتساء
آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
شمار کردن وآزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختسات
تصویر اختسات
جمع اختس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاس
تصویر اختلاس
کیسه بری زود دوزی تر دستی پنهان ربایی، ستوده گویی دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتساع
تصویر اجتساع
نا سازگاری میان دو چیز ناسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسار
تصویر ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتسار
تصویر اعتسار
سخت گیری تنگ گرفتن، ستمگری زورگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتساف
تصویر اعتساف
ظلم وستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتفاس
تصویر اعتفاس
کشتی گرفتن، دلهره داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتساس
تصویر اجتساس
دست بسودن پرواسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتساف
تصویر اعتساف
((اِ تِ))
زور گفتن، بیراهه رفتن، زورگویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
بشمار آوردن، شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره