روشن تر و آشکارتر. (آنندراج). آشکارتر و ظاهرتر. آشکارتر و نمایان تر. (ناظم الاطباء) : فضل تو ظاهر است بر همه کس کرم تو ز فضل تو اظهر. سوزنی. - علی الاظهر، بنابر آنچه آشکارتر و پیداتراست. - و هوالاظهر، و آن آشکارتر است. و آن واضح تر است. - امثال: اظهر من الشمس، روشن تر و نمایان تر از آفتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
روشن تر و آشکارتر. (آنندراج). آشکارتر و ظاهرتر. آشکارتر و نمایان تر. (ناظم الاطباء) : فضل تو ظاهر است بر همه کس کرم تو ز فضل تو اظهر. سوزنی. - علی الاظهر، بنابر آنچه آشکارتر و پیداتراست. - و هوالاظهر، و آن آشکارتر است. و آن واضح تر است. - امثال: اظهر من الشمس، روشن تر و نمایان تر از آفتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از شاعران هندوستان و نامش احمدخان بود. او راست: الهی در دلم انداز عشق بی محابا را کنم تا سیر چون فرهاد و مجنون کوه و صحرا را. (از قاموس الاعلام ترکی). صاحب الذریعه می نویسد: شعر وی در گلشن (ص 26) آمده و صاحب قاموس الاعلام و سپس صاحب ریحانه الادب آنرا نقل کرده اند. (الذریعه ج 9 قسم اول). صاحب گلشن می نویسد: ساکن شاه جهان پور است و این اشعار را نیز بنام وی آورده است: سخن بستیم در مضمون نازک چون رگ گلها بجز رنگین خیالان کس نفهمد معنی ما را مکن از اهل عالم رشته گر سیر فلک خواهی کجا پرواز باشد طایران رشته بر پا را اگر واصل بوحدت می شوی فارغ ز کثرت شو که یک سوزن گسست از رشتۀ وحدت مسیحا را. (صبح گلشن ص 26). رجوع به ریحانه الادب شود، سخن را دوباره گفتن. (ناظم الاطباء). بازگفتن، بازسرگرفتن. از سر گرفتن دوباره کردن کاری. باز کردن کاری. (یادداشت مؤلف). تکرار کردن. مکرر کردن. از نوکردن: و باروی شهر را خراب کرد دیگر باره اهل قم آن را اعاده کردند و بنا نهادند. (تاریخ قم ص 35) ، عود دادن. بازگرداندن. برگردانیدن. عودت دادن. مراجعت دادن. اعاده دادن: بازآمدی ای بخت همایون بسعادت جانی به تن زندۀ ما کرده اعادت. سلمان ساوجی (از آنندراج). - اعادۀ صحت کردن، افاقه حاصل کردن. بهبود یافتن. و رجوع به اعاده و اعادت و اعاده شود. - اعادۀ نظر کردن، بازدید کردن. تجدیدنظر کردن. و رجوع به اعاده کردن و اعاده و اعادت شود
از شاعران هندوستان و نامش احمدخان بود. او راست: الهی در دلم انداز عشق بی محابا را کنم تا سیر چون فرهاد و مجنون کوه و صحرا را. (از قاموس الاعلام ترکی). صاحب الذریعه می نویسد: شعر وی در گلشن (ص 26) آمده و صاحب قاموس الاعلام و سپس صاحب ریحانه الادب آنرا نقل کرده اند. (الذریعه ج 9 قسم اول). صاحب گلشن می نویسد: ساکن شاه جهان پور است و این اشعار را نیز بنام وی آورده است: سخن بستیم در مضمون نازک چون رگ گلها بجز رنگین خیالان کس نفهمد معنی ما را مکن از اهل عالم رشته گر سیر فلک خواهی کجا پرواز باشد طایران رشته بر پا را اگر واصل بوحدت می شوی فارغ ز کثرت شو که یک سوزن گسست از رشتۀ وحدت مسیحا را. (صبح گلشن ص 26). رجوع به ریحانه الادب شود، سخن را دوباره گفتن. (ناظم الاطباء). بازگفتن، بازسرگرفتن. از سر گرفتن دوباره کردن کاری. باز کردن کاری. (یادداشت مؤلف). تکرار کردن. مکرر کردن. از نوکردن: و باروی شهر را خراب کرد دیگر باره اهل قم آن را اعاده کردند و بنا نهادند. (تاریخ قم ص 35) ، عود دادن. بازگرداندن. برگردانیدن. عودت دادن. مراجعت دادن. اعاده دادن: بازآمدی ای بخت همایون بسعادت جانی به تن زندۀ ما کرده اعادت. سلمان ساوجی (از آنندراج). - اعادۀ صحت کردن، افاقه حاصل کردن. بهبود یافتن. و رجوع به اعاده و اعادت و اعاده شود. - اعادۀ نظر کردن، بازدید کردن. تجدیدنظر کردن. و رجوع به اعاده کردن و اعاده و اعادت شود
خطاط. میرخواند وی را در زمرۀ خطاطان عصر تیموریان آورده و در خط خوش او را به ابن مقله و یاقوت همانند کرده است. رجوع به حبیب السیر ص 116 شود. نامش ظهیرالدین بوده و در رسالۀ نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی ایران از وی یاد شده است. رجوع به ص 5، 22، 123 و 125 رسالۀ مذکور شود
خطاط. میرخواند وی را در زمرۀ خطاطان عصر تیموریان آورده و در خط خوش او را به ابن مقله و یاقوت همانند کرده است. رجوع به حبیب السیر ص 116 شود. نامش ظهیرالدین بوده و در رسالۀ نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی ایران از وی یاد شده است. رجوع به ص 5، 22، 123 و 125 رسالۀ مذکور شود
در سالنامه معادل کلمه ماه، شهر اشهر حج: ماه های شوال و ذی القعده و نه روز یا ده روز از اول ذی الحجه که در آن ها می توان حج به جا آورد اشهر حرام (حرم): ماه های حرامی که اسلام جنگ در طول آن ها را حرام شمرده است
در سالنامه معادل کلمه ماه، شهر اشهر حج: ماه های شوال و ذی القعده و نه روز یا ده روز از اول ذی الحجه که در آن ها می توان حج به جا آورد اشهِر حرام (حُرُم): ماه های حرامی که اسلام جنگ در طول آن ها را حرام شمرده است
صاحب الذریعه در ذیل دیوان اظهری قهپایه ای اصفهانی می نویسد وی کاتب بود و سرانجام به دیوانگی دچار شد و آنگاه پای وی را در گلاب شستند و در همانجا بخواب فرورفت و درگذشت. (از الذریعه قسم اول از ج 9). و نصرآبادی آرد: در اوایل گیوه کش بوده بعد از آن نویسندۀ عسس اصفهان شده و در آنجا جنون به هم رسانیده این ابیات را در عین حال جنون گفته. جلالای یقین تخلص نقل می کند که با سعیدای نقشبند همراه بودیم اظهری برخورد گفت می خواهم به خانه شخصی روم شما رفیق باشید. به اتفاق به خانه آن شخص رفتیم. گلاب طلب داشته درطشتی ریخت و پای خود را شسته پا در گلاب، گلاب به روی خود زده در همانجا خوابیده فوت شد. شعرش این است: لخت دل و خون جگر هرگه ز مژگان بگذرد کشتی به کشتی برخورد طوفان ز طوفان بگذرد. (از تذکرۀ نصرآبادی ص 412). رجوع به ص 413 همان مأخذ شود او را ساقی نامه است. صاحب کشف الظنون نام وی را آورده و گفته است ساقی نامۀ او در 129 بیت است. (از الذریعه ج 12 ص 103)
صاحب الذریعه در ذیل دیوان اظهری قهپایه ای اصفهانی می نویسد وی کاتب بود و سرانجام به دیوانگی دچار شد و آنگاه پای وی را در گلاب شستند و در همانجا بخواب فرورفت و درگذشت. (از الذریعه قسم اول از ج 9). و نصرآبادی آرد: در اوایل گیوه کش بوده بعد از آن نویسندۀ عسس اصفهان شده و در آنجا جنون به هم رسانیده این ابیات را در عین حال جنون گفته. جلالای یقین تخلص نقل می کند که با سعیدای نقشبند همراه بودیم اظهری برخورد گفت می خواهم به خانه شخصی روم شما رفیق باشید. به اتفاق به خانه آن شخص رفتیم. گلاب طلب داشته درطشتی ریخت و پای خود را شسته پا در گلاب، گلاب به روی خود زده در همانجا خوابیده فوت شد. شعرش این است: لخت دل و خون جگر هرگه ز مژگان بگذرد کشتی به کشتی برخورد طوفان ز طوفان بگذرد. (از تذکرۀ نصرآبادی ص 412). رجوع به ص 413 همان مأخذ شود او را ساقی نامه است. صاحب کشف الظنون نام وی را آورده و گفته است ساقی نامۀ او در 129 بیت است. (از الذریعه ج 12 ص 103)