جدول جو
جدول جو

معنی اطناف - جستجوی لغت در جدول جو

اطناف
(اَ)
جمع واژۀ طنف و طنف و طنف و طنف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). تندی از کوه بیرون برآمده و آنچه برآید از کوه و سر کوه. (آنندراج). رجوع به کلمه های مذکور شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اطراف
تصویر اطراف
طرف ها، سوها، جهت ها، ناحیه ها، اطراف ها، مقدار ها، مرز ها، جمع واژۀ طرف، طرف ها، چشم ها، سوها، جهتها، بهره ها، فایده ها، کمربندها، جمع واژۀ طرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطناب
تصویر اطناب
ریسمان ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
صنف ها، نوع ها، گونه ها، رسته ها، پیشه ورها، جمع واژۀ صنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کنف ها، جوانب، کرانه ها، گوشه ها، جمع واژۀ کنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطناب
تصویر اطناب
دراز کردن سخن، پرگویی، طول کلام، مقابل ایجاز، در علوم ادبی به کار بردن لفظ بسیار برای معنی اندک
فرهنگ فارسی عمید
(جَهْ)
اطفاف چیز برای کسی، بلند شدن برای وی و دست یافتن و پیداو آشکار شدن برای گرفتن. نزدیک شدن آن به کسی و آماده گشتن. مشرف شدن. و ظاهر این است که اصل معنی ارتفاع است. (از متن اللغه). طف ّ. استطفاف. (متن اللغه). رجوع به مصادر مذکور شود. اطفاف بر چیزی، اشراف بر آن. (از اقرب الموارد). و خذ ما اطف، بمعنی خذ ما طف،یعنی بگیر آنچه نزدیک تو رسید و آسان شد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ یَ پَ)
رفتن.
لغت نامه دهخدا
(وِ چَ)
اطهاف صلیان، نیکو روییدن آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نیک روییدن گیاه صلیان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ نِ)
اطنان ساق و ذراع به شمشیر، بریدن آنها بسرعت. (از متن اللغه). اطنان ساق، بریدن آن و مقصود آوای بریدن است. و گویند:ضربه فاطن ّ ذراعه و اطنت ذراعه اذا ندرت لانها تطن عن ذلک. (از اقرب الموارد). بریدن. گویند: ضربه بالسیف فاطن ساقه، ای قطعها. قال بعضهم یراد بذلک صوت القطع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریدن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ نِ)
ناگوارد آوردن چیز را. (ناظم الاطباء). بناگوارد آوردن کسی را. (آنندراج) (منتهی الارب). به تخمه آوردن. (از اقرب الموارد). اطناخ چربی، به تخمه آوردن کسی را. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(وَ گُ تَ)
سخت وزیدن باد در غبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اطناب باد، بشدت وزیدن آن در غبار. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طنب. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ طنب، بمعنی طناب که سراپرده های خیمه بدان بسته شود. (آنندراج). رسنهای خیمه. (از منتخب). (از غیاث اللغات). جمع واژۀ طنب و طنب. (متن اللغه). رسنهای دراز از ریسمانهای خیمه و رسنهای کوتاه که بدان دامن خیمه به میخ بندند. (از متن اللغه) : در حضیض آن اطناب سحاب کشیده شدی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 338). ورجوع به طنب و طنب شود.
لغت نامه دهخدا
(وَ سِ)
چون مهموز باشد، میل کردن بسوی منزل و جای باش. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(وَ)
اطناء درخت، فروختن آن.
لغت نامه دهخدا
(اَ طِنْ نا)
جمع واژۀ طنین. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طن ّ. (اقرب الموارد) (متن اللغه). جمع واژۀ طن ّ و طن ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ طن، اندام. (آنندراج). رجوع به طن و طن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بخشیدن رایگان. (منتهی الارب) (آنندراج). بخشیدن. (ناظم الاطباء). عطا کردن بصورت بخشش و مجانی. (از متن اللغه). چیزی را به دیگری بخشیدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطراف
تصویر اطراف
جمع طرف، کناره ها و گوشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطلاف
تصویر اطلاف
رایگان کردن ناچیز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
جمع صنف، قسمتها، انواع، گونه ها، گروهها، پیشه وران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطهاف
تصویر اطهاف
ساده گویی بخشش گدایانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادناف
تصویر ادناف
گران بیماری سخت بیماری، لاغرکردن لاغرشدن نزاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهناف
تصویر اهناف
شتابیدن آمادگی برای گریه نرم خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاف
تصویر انطاف
متهم کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کرانه ها، اطراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطناب
تصویر اطناب
ریسمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطفاف
تصویر اطفاف
آگاهاندن، نزدیک شدن، فرو گرفتن، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطناب
تصویر اطناب
((اَ))
جمع طنب، ریسمان ها، بندها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطراف
تصویر اطراف
جمع طرف، کناره ها گوشه ها، پیرامون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
جمع کنف، گوشه ها و کنارها، کرانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
جمع صنف، دسته ها، رسته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطناب
تصویر اطناب
((اِ))
بسیار گفتن، پرگویی، تطویل کلام و مبالغه در آن به حدی که از اقتضای تفهیم مقصود تجاوز کند، مقابل ایجاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطراف
تصویر اطراف
پیرامون، کناره ها، سوی ها، گوشه ها، کناره ها، گوشه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
پناهاندن، پناه ها، کنارها
فرهنگ واژه فارسی سره