خشک ریشه ای که در پوست آدمی برآید و به تازی قوباء گویند. (ناظم الاطباء). نام مرض و علتی که آنرا به تازی قوبا گویند و به هندی داد خوانند. (از مؤید الفضلاء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (از انجمن آرا). و رجوع به اکریون شود.
خشک ریشه ای که در پوست آدمی برآید و به تازی قوباء گویند. (ناظم الاطباء). نام مرض و علتی که آنرا به تازی قوبا گویند و به هندی داد خوانند. (از مؤید الفضلاء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (از انجمن آرا). و رجوع به اکریون شود.
بناگوشی. بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس. علائمش آماس و دردناکی غدۀ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب، و کمونش 12 تا 26 روز است. یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل) شود. (دایرهالمعارف فارسی)
بناگوشی. بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس. علائمش آماس و دردناکی غدۀ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب، و کمونش 12 تا 26 روز است. یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل) شود. (دایرهالمعارف فارسی)
نام علتی است که آنرا به تازی قوبا و به هندی داد گویند. (آنندراج). نام بیماریی است که به دو سبب بروز می کند یکی بعلت خلط فاسد و دیگری بعلت قوت طبیعت. آنرا اردفن و پریون و به هندی داد و به تازی قوبا گویند. (از شعوری ج 1 ورق 122). و رجوع به اگریون شود، نوعی از دیبای سیاه (ناظم الاطباء) (برهان) (از غیاث اللغات) (آنندراج)
نام علتی است که آنرا به تازی قوبا و به هندی داد گویند. (آنندراج). نام بیماریی است که به دو سبب بروز می کند یکی بعلت خلط فاسد و دیگری بعلت قوت طبیعت. آنرا اردفن و پریون و به هندی داد و به تازی قوبا گویند. (از شعوری ج 1 ورق 122). و رجوع به اگریون شود، نوعی از دیبای سیاه (ناظم الاطباء) (برهان) (از غیاث اللغات) (آنندراج)
به لغت یونانی چیزی است که آن را به عربی خصی الثعلب و خصیهالثعلب گویند، قوت باه دهد. (برهان) (آنندراج). خصی الثعلب. (الفاظ الادویه). مأخوذ از یونانی، خصیهالثعلب. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه). ذوثلاثه ورقات. رجوع به ساطوریون و سوفطیون شود
به لغت یونانی چیزی است که آن را به عربی خصی الثعلب و خصیهالثعلب گویند، قوت باه دهد. (برهان) (آنندراج). خصی الثعلب. (الفاظ الادویه). مأخوذ از یونانی، خصیهالثعلب. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه). ذوثلاثه ورقات. رجوع به ساطوریون و سوفطیون شود
یونانی خصیه الثعلب است. (مخزن الادویه). خصی الثعلب. (منتهی الارب). گیاه ثعلب. گیاهی است از تیره ثعلب که بعضی از انواع آن دارای برگهایی شبیه برگهای زیتون است. رجوع به ساطریون و برهان قاطع، ذیل ساطریون شود
یونانی خصیه الثعلب است. (مخزن الادویه). خصی الثعلب. (منتهی الارب). گیاه ثعلب. گیاهی است از تیره ثعلب که بعضی از انواع آن دارای برگهایی شبیه برگهای زیتون است. رجوع به ساطریون و برهان قاطع، ذیل ساطریون شود
کلمه ایست رومی بمعنی مقدم در جنگ، و عرب بدان تکلم کرده است. عبداﷲ بن سبره الحرشی گوید: فان یکن اطربون الروم قطعها فقد ترکت بها اوصاله قطعا و ان یکن اطربون الروم قطعها فان ّ فیها بحمداﷲمنتفعا (یعنی انگشتان او) . (از المعرب جوالیقی ص 26). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 193 و نشوءاللغه شود
کلمه ایست رومی بمعنی مقدم در جنگ، و عرب بدان تکلم کرده است. عبداﷲ بن سَبَره الحَرَشی گوید: فان یکن اطربون الروم قطعها فقد ترکت بها اوصاله قطعا و ان یکن اطربون الروم قطعها فان ّ فیها بحمداﷲمنتفعا (یعنی انگشتان او) . (از المعرب جوالیقی ص 26). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 193 و نشوءاللغه شود
در صیدنۀ ابوریحان آمده است: بزبان رومی و سریانی اطرین گویند و بپارسی شاه افروش گویند و آمدی گوید: زلانیا و قطایف و آنچه از فطیر سازند او را اطریه گویند و فارابی در دیوان خود آورده: اطریه طعامی است که معتاد ترکانست - انتهی. و پیداست که منظور از اطرین همان اطریه است. رجوع به اطریه شود
در صیدنۀ ابوریحان آمده است: بزبان رومی و سریانی اطرین گویند و بپارسی شاه افروش گویند و آمدی گوید: زلانیا و قطایف و آنچه از فطیر سازند او را اطریه گویند و فارابی در دیوان خود آورده: اطریه طعامی است که معتاد ترکانست - انتهی. و پیداست که منظور از اطرین همان اطریه است. رجوع به اطریه شود
حکیمی است رومی و او اعلم و افضل از همه حکمای روم بوده است. (برهان قاطع) (سروری) (مؤید الفضلاء) (اداهالفضلاء) (شعوری) (آنندراج). (؟) رجوع به ارطیون در ذیل شود
حکیمی است رومی و او اعلم و افضل از همه حکمای روم بوده است. (برهان قاطع) (سروری) (مؤید الفضلاء) (اداهالفضلاء) (شعوری) (آنندراج). (؟) رجوع به ارطیون در ذیل شود
از قبل قیصر حاکم غزه و از احبار دین نصاری بود. در زمان عمر، عمروعاص بدستور خلیفه و استصواب ابوعبیده به سر ارطیون لشکر کشید و بین الجانبین قتال شدید بوقوع پیوست. ارطیون بجانب بیت المقدس گریخت. به اتفاق مورخین عمروعاص بعد از آنکه ارطیون را بجانب ایلیا گریزانید، بموجب فرمودۀ ابوعبیده اورا تعاقب کرده، بیت المقدس را محاصره کرد و ارطیون که از جملۀ علمای نصاری بود، به عمرو پیغام فرستاد که محال است ترا فتح این شهر میسر گردد، زیرا که نزد من بوضوح پیوست که اوصاف شخصی که بیت المقدس را مسخر سازد، در ذات تو موجود نیست. پس مناسب چنان مینماید که خود را و ما را نرنجانی. عمروعاص در جواب این سخنان مکتوب نوشته مصحوب شخصی که بلغت رومیان دانا بود، نزد ارطیون ارسال کرد و رسول را وصیت فرمود که چنان نکند که اهل شهر دانند که او بزبان ایشان عالم است و هرچه از ارطیون بشنود، بر لوح ضمیر نوشته بازگردد. القصه چون نامۀ عمروعاص به ارطیون رسید، همان سخن را بر زبان گذرانید و در آن مجلس یکی از رومیان از وی پرسید که آیا تسخیر این شهر بر دست که تیسیر پذیرد؟ ارطیون جواب داد که نزد من بیقین پیوسته که عزیزی این بلده را مسخر سازد که بصفات کذا موصوف باشد و نامش سه حرف بود و ذات این شخص که حالا بمحاصره مشغول است بدان صفات متصف نیست و نامش با حرفی که فارقست میان عمرو و عمر چهار است، قاصد بازگشته آن سخن را بسمع عمروعاص رسانید عمرو دانست که اوصافی که بر لفظ ارطیون گذشته بر عمر صادق می آید. رقعه ای در آن باب نوشت و به مدینه فرستاد. عمر بن الخطاب بعد از اطلاع بر مضمون آن کتاب به استصواب اصحاب در سال شانزدهم از هجرت بجانب بیت المقدس نهضت فرمود. چون بشهر خابیه که از آنجا تا ایلیا پنج روز راهست رسید، امرای شام مثل ابوعبیده ابن الجراح و خالد بن الولید و یزید بن ابی سفیان و شرحبیل بن حسنه با اکثر سپاه بموکب خلافت پناه پیوستند. این خبر به ارطیون رسید، بر سبیل هزیمت عنان عزیمت بصوب مصر منعطف گردانید و طایفۀ علما و رهابین بیت المقدس بملازمت عمر شتافته جزیه قبول کردند و طرق مخالفت مسدود ساخته، ابواب ایلیا را بازگشادند و عمر در آن بلده داروغه ای تعیین فرمود و منشور ایالت ولایت مصر را بنام عمروعاص نوشت و عمرو روی بدان طرف آورد و ارطیون به روم گریخت. (حبط ج 1 ص 160 و 161) ، گیاه بالیده و فروهشته شاخها، هر گیاه که دراز و نیکو و دوتاه گردد. (منتهی الأرب)
از قبل قیصر حاکم غزه و از احبار دین نصاری بود. در زمان عمر، عمروعاص بدستور خلیفه و استصواب ابوعبیده به سر ارطیون لشکر کشید و بین الجانبین قتال شدید بوقوع پیوست. ارطیون بجانب بیت المقدس گریخت. به اتفاق مورخین عمروعاص بعد از آنکه ارطیون را بجانب ایلیا گریزانید، بموجب فرمودۀ ابوعبیده اورا تعاقب کرده، بیت المقدس را محاصره کرد و ارطیون که از جملۀ علمای نصاری بود، به عمرو پیغام فرستاد که محال است ترا فتح این شهر میسر گردد، زیرا که نزد من بوضوح پیوست که اوصاف شخصی که بیت المقدس را مسخر سازد، در ذات تو موجود نیست. پس مناسب چنان مینماید که خود را و ما را نرنجانی. عمروعاص در جواب این سخنان مکتوب نوشته مصحوب شخصی که بلغت رومیان دانا بود، نزد ارطیون ارسال کرد و رسول را وصیت فرمود که چنان نکند که اهل شهر دانند که او بزبان ایشان عالم است و هرچه از ارطیون بشنود، بر لوح ضمیر نوشته بازگردد. القصه چون نامۀ عمروعاص به ارطیون رسید، همان سخن را بر زبان گذرانید و در آن مجلس یکی از رومیان از وی پرسید که آیا تسخیر این شهر بر دست که تیسیر پذیرد؟ ارطیون جواب داد که نزد من بیقین پیوسته که عزیزی این بلده را مسخر سازد که بصفات کذا موصوف باشد و نامش سه حرف بود و ذات این شخص که حالا بمحاصره مشغول است بدان صفات متصف نیست و نامش با حرفی که فارقست میان عمرو و عمر چهار است، قاصد بازگشته آن سخن را بسمع عمروعاص رسانید عمرو دانست که اوصافی که بر لفظ ارطیون گذشته بر عمر صادق می آید. رقعه ای در آن باب نوشت و به مدینه فرستاد. عمر بن الخطاب بعد از اطلاع بر مضمون آن کتاب به استصواب اصحاب در سال شانزدهم از هجرت بجانب بیت المقدس نهضت فرمود. چون بشهر خابیه که از آنجا تا ایلیا پنج روز راهست رسید، امرای شام مثل ابوعبیده ابن الجراح و خالد بن الولید و یزید بن ابی سفیان و شرحبیل بن حسنه با اکثر سپاه بموکب خلافت پناه پیوستند. این خبر به ارطیون رسید، بر سبیل هزیمت عنان عزیمت بصوب مصر منعطف گردانید و طایفۀ علما و رهابین بیت المقدس بملازمت عمر شتافته جزیه قبول کردند و طرق مخالفت مسدود ساخته، ابواب ایلیا را بازگشادند و عمر در آن بلده داروغه ای تعیین فرمود و منشور ایالت ولایت مصر را بنام عمروعاص نوشت و عمرو روی بدان طرف آورد و ارطیون به روم گریخت. (حبط ج 1 ص 160 و 161) ، گیاه بالیده و فروهشته شاخها، هر گیاه که دراز و نیکو و دوتاه گردد. (منتهی الأرب)