جدول جو
جدول جو

معنی اطرافیه - جستجوی لغت در جدول جو

اطرافیه
(اَ فی یَ)
نام فرقه ایست از فرق اسلام. (آنندراج). فرقه ای باشند که اهل اطراف را در آنچه از شریعت نشناسند معذور دارند. و در اصول عقاید با اهل سنت موافقند. (از تعریفات جرجانی). اطرافیه در قول به قدر پیرو حمزیه میباشند، الا آنکه ایشان اطراف را در ترک آنچه از شریعت نمیدانند معذوردارند گاهی که آنچه دانند که بطریق علم لازم میشود به آن اتیان نمایند و گویند بعقل چیزی چند واجب است. (از ضمیمۀ ملل و نحل شهرستانی ترجمه جلالی نایینی ص 15). اطرافیه فرقه ای باشند بر مذهب حمزه در اعتقاد به قدر، جز اینکه ایشان اصحاب اطراف را در ترک آنچه از شریعت نشناسند بشرط اتیان چیزی که از طریق عقل شناختن آن لازم است معذور دارند و همچون قدریان واجبات عقلی اثبات کرده اند و رئیس آنان غالب بن شاذان از مردم سیستان بود و عبداﷲ سرنوی با ایشان مخالفت کرد و از آنان تبرّی جست و محمدیه از اصحاب محمد بن رزق از آن گروه اند، وی از اصحاب حصین بود آنگاه از وی تبرّی جست. (از ملل و نحل ج 3 ص 206). و در حاشیه بنقل از اعتقادات ص 48 و تعریفات ص 19 آمده است: اطرافیه را از اینرو بدین نام خوانده اند که معتقدند: هرکه احکام شریعت را از اصحاب اطراف عالم فرانگیرد معذور است. و آنان با اهل سنت در اصول موافقت کرده اند. اطرافیه اصحاب فرقه ای اند که بر مذهب حمزه اند در قول به قدر، الا آنکه ایشان اصحاب اطراف را در ترک آنچه از شریعت نمی دانند معذور میدارند گاهی که آنچه دانند که بطریق علم لازم میشود به آن اتیان نمایند و گویند بعقل چیزی چند واجب است. و رئیس ومقدم این طایفه غالب بن سادل است از سجستان و مخالفت ایشان کرد عبداﷲ شربوری و تبرّی گزید از ایشان. و از این طایفه اند محمدیه اصحاب محمد بن رزق (و از اصحاب حصین بن رقاد بود) و در از او تبرّی گزید (کذا). (ترجمه ملل و نحل شهرستانی بقلم جلالی نایینی ص 143) .فرقه ای از خوارج عجارده و از اتباع غالب اند و ایشان بر مذهب حمزیه باشند، جز اینکه آنان اهل اطراف را در آنچه از شرع نشناخته اند معذور دارند بشرط آنکه چیزی را که دانستن آن لازمست از جهت عقل بپذیرند. و در اصول و نفی قدر یعنی نسبت دادن افعال به قدرت بنده بااهل سنت موافقت کرده اند، چنین است در شرح مواقف. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به اصحاب اطراف شود
لغت نامه دهخدا
اطرافیه
نام شاخه از اسلام پیرامون گرایان
تصویری از اطرافیه
تصویر اطرافیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسرافیل
تصویر اسرافیل
(پسرانه)
درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته مقرب و مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسرافیل
تصویر اسرافیل
در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود می دمد تا مردگان زنده شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطفائیه
تصویر اطفائیه
آتش نشانی، فرونشاندن آتش، نهادی با نیروی متخصص که متصدی خاموش کردن آتش است، اطفائیه، آتش نشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطرافی
تصویر اطرافی
مردمی که در پیرامون و دور و بر کسی باشند، نزدیکان و ملازمان کسی
فرهنگ فارسی عمید
(غِ فی یَ)
دراهم غطریفیه، درمهای غطریفی. رجوع به غطریفی و رجوع به ریوندی در انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مردم اطرافی، مردم رهگذرو مردم بیگانه و غیرآشنا و ناشناس. (ناظم الاطباء). اجنبی. غریب. ج، اطرافیها، و اطرافیها را در تداول عامه بر ملتزمان و ملازمان و نزدیکان کسی اطلاق کنند، قمری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قماری. (اقرب الموارد) ، دبسی است که در گردن طوق دارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صلاصل که در گردن طوق دارند، و ندانم که معرب است یا تازی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ فی یَ)
نام سال پنجم بعثت رسول صلوات الله علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه
لغت نامه دهخدا
(اِ فی یَ)
اصحاب ابی جعفر الاسکاف. قالوا: ان الله تعالی لایقدر علی ظلم العقلاء بخلاف ظلم الصبیان و المجانین فانه یقدر علیه. (تعریفات جرجانی). فرقه ای از معتزله و یاران ابوجعفر اسکاف باشند. گویند: خدای تعالی توانا نباشد که بر خردمندان ستم کند بخلاف کودکان و دیوانگان که نسبت به آنان ستم تواند کرد. کذافی شرح المواقف. (کشاف اصطلاحات الفنون) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جامی در نفحات الانس آرد: حضرت اسرافیل از قدیمان است و شیخ الاسلام گفته که وی از پیران ذوالنون مصری است. از مغرب بوده و بمصر رسیده بود. وی را سخنان بسیار است در زهد و توکل و معاملات نیکو. شیخ الاسلام گفت فتح شنجرف بمصر شد از ششصد فرسخ برای سؤال به (نزد) اسرافیل رفت چون فرصت یافت پرسید از وی: هل یعذب الاشرار قبل الزلل ؟ گفت مرا صبر ده سه روز. روز چهارم گفت مرا جواب دادند اگر روا بودی ثواب پیش از عمل هم روا بود عذاب پیش از زلل. این بگفت و زعقه ای بزد و درشورید. پس از آن سه روز بزیست و برفت. شیخ الاسلام گفته که آن سه روز درنگ خواستن آن بود اگر در وقت جواب دادی در وقت برفتی. (نفحات الانس چ نولکشور ص 25)
اسرافین. فرشتۀ صور. (السامی). فریشتۀ صور. ملک بعث. صاحب صور. خداوند صور. (زمخشری) (مهذب الاسماء). یکی از فرشتگان مقرب مأمور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز، او قبل از همه فرشتگان به آدم سجده کرد. (قاموس الاعلام ترکی). نام فرشته ای است که در قیامت دوبار صور خواهد دمید. در دمیدن اول همه مخلوق مرده و نیست خواهند شد و در دمیدن بار دیگر همه مردگان زنده خواهند شد. (غیاث). اسرافیل بزبان سریانی بندۀ خدای تعالی. اسرا بمعنی بنده و ئیل نام خدای تعالی و او ملک مقرب است و بدو متعلق است نفخ صور و احوال قیامت. (کشف). رجوع به المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 8 و امتاع الاسماع ج 1 ص 80 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیونانی چیزیست شبیه به یخ و در دریا بردور و اطراف نی جمع میشود و مانند کف دریا سوراخ سوراخ می باشد و بعربی زبدالبحر گویندش. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آطروفیا. کلمه ای است یونانی مرکب از: ’آ’، حرف نفی و سلب + ’ترفه’، بمعنی غذا که پس از ترکیب بصورت اتروفیا، یا اطروفیا نوشته می شود و در متنهای علمی عربی و فارسی بغلط بصورتهای اطروغیا و اطروقا و اطروقیا آمده است، چنانکه صاحب بحر الجواهر در ذیل اطروغیا آرد: هزال البدن لعدم الغذا - انتهی، یعنی لاغری بسبب نرسیدن غذا، که در تداول طب قدیم بر لاغری مفرط هم اطلاق میشد و اطروفیای موضعی یا عضوی بمعنی ضمور عضوی است. صاحب ذخیره آرد: ’و بدین سبب علتی پدید آید که آن را بزبان یونانی اطروقا گویند و به تازی عدم الغذا گویند یعنی نایافتن غذا’. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اِ ئی یَ / یِ)
ادارۀ آتش نشانی. تشکیلات فروکشتن حریق. دستگاه خاموش کردن حریق.
- کارگران اطفائیه، آنانکه در خاموش کردن حریق با دستگاه ها و وسایل لازم در ادارۀ آتش نشانی کار میکنند، میل کردن بسوی خواهش نفس، یقال: مااطلی نبی قطّ، هرگز به هوای نفس هیچ پیغمبری میل نکرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مااطلی نبی قطّ، یعنی به هوای خود نگرایید. مأخوذ است از میل عنق. (از اقرب الموارد). و حدیث مااطلی نبی قطّ، از این معنی است، یعنی بهوای خود نگرایید. (از متن اللغه) ، کج گردیدن بمردن و جز آن. (ناظم الاطباء). کژ گردیدن گردن بمرگ و نحو آن. (منتهی الارب) (آنندراج). اطلاء کسی، کج شدن گردن وی از مرگ یا جز آن: ترکت اباک قد اطلی و مالت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). چسبیدن گردن از مرگ و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، اطلاء جانور دشتی ماده، داشتن بچه ای که بدنبال وی رود. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ قی یَ)
ده کوچکی است از دهستان افشاریۀساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران، 27000گزی باختر کرج، دارای 30 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غطریفیه
تصویر غطریفیه
مونث غطریفی شهروای بخارا مونث غطریفی: دراهم غطریفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرابیه
تصویر اعرابیه
بیابان نشینی دشتستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطفائیه
تصویر اطفائیه
آتش نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
پیرامونی شخصی که بکسی نزدیک باشد آنکه غالبا با دیگری تماس دارد، رهگذر، جمع اطرافیان
فرهنگ لغت هوشیار
پساختان مونث اجرائی یا ورقه اجرائیه. ورقه ایست که بمنظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست از طرف اجرا دادگستری یا ثبت بوی ابلاغ و پس از مهلت مقرر اجرا شروع میشود. یا قدرت اجرائیه نیرویی که در دستگاه حکومت و یا سازمانهای دیگر ماء مور اجرا و بکار بستن قانون ها و دستورهاست. یا کمیته اجرائیه. کمیته و انجمنی که در یک سازمان یا حزب ماء مور اجرا و بکار بستن دستورها و قانونهاست
فرهنگ لغت هوشیار
اسرافین، فرشته صور، صاحب صور، خداوند صور، یکی از فرشتگان مقرب مامور دمیدنروح باجسام و نفخ صور در روز رستاخیز
فرهنگ لغت هوشیار
فارسی گویان از اطراف که خود رمن است این رمن نادرست را ساخته اند: بدان تا دو سه خرقه آری به هم به سر می دویدی به اطراف ها (کمال اسمعیل) پیرامون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطلاعیه
تصویر اطلاعیه
ازد نامه ورقه ای که برای آگاه کردن دیگران از امری توزیع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطرافیان
تصویر اطرافیان
پیرامونیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرفیه
تصویر اشرفیه
مونث اشرفی: آستانه اشرفیه مدرسه اشرفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطفاییه
تصویر اطفاییه
((اِ یِ یا یَ))
آتش نشانی، اداره ای که مأمور خاموش کردن آتش است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطلاعیه
تصویر اطلاعیه
((اِ طِّ یُِ))
ورقه ای که برای آگاه کردن دیگران از امری توزیع کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسرافیل
تصویر اسرافیل
((اِ))
فرشته صور، فرشته مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجراییه
تصویر اجراییه
((اِ یِ))
مؤنث اجرایی
ورقه اجراییه: ورقه ای است که به منظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست، از طرف اجراء دادگستری یا ثبت به وی ابلاغ و پس از مهلت مقرر، اجرا شروع می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطرافیان
تصویر اطرافیان
نزدیکان، خویشان، پیرامونیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اطلاعیه
تصویر اطلاعیه
آگهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجراییه
تصویر اجراییه
انجام نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
آگهی، اعلامیه، اعلان، گزارش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر اسرافیل را به خواب بیند چنانکه صورت اوست دلیل کند که قوّت و بزرگی یابد وعالم و دانا گردد و در آن دیار ایمنی بود اگر بیند که اسرافیل صور در دست داشت دلیل بر محنت و بلا وفتنه بود زیرا که او را امر است از خدای تعالی به دمیدن صور هرجا که دمیدن صور پیدا گردد در آنجا فتنه و ترس و مرگ بود چنانکه حق تعالی می فرماید (و در «صور» دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمانها و زمینند می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند. ) زمر 69 اگر که اسرا فیل صور را در دست داشت و در شهری بود و نمیدید دلیل کند که در آن شهر بیم و ترس افتد اگر بیند که اسرافیل به خشم در وینگاه کرد دلیل کند که پادشاه آن دیار بر وی خشم کند - محمد بن سیرین
اگر اسرافیل را اندوهگین بیند که در صور همی دمید چنانکه او صور همی شنود دلیل که در آن سر زمین مرگ بسیار بود اگر بیند اسرافیل صور همی داشت دلیل کند که در آن زمین عدل و داد وایمنی و ظالمان هلاک گردند اگر اسرافیل گشاده رو بود و شادمان و در وی نگاه کرد دلیل کند که از جانب پادشاه خیر و ایمنی بود اگر بیند که اسرافیل او را نامه مهر کرده داد دلیل که اجلش نزدیک باشد اگر بیند که اسرافیل او را بانگ میزد وناپدید گردید دلیل که او را از پادشاه زیان و مضرّت رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
اشراف زادگی، نخبگان، برتر
دیکشنری اردو به فارسی