- اضطلاع
- چیرگی کاردانی نیرومندی
معنی اضطلاع - جستجوی لغت در جدول جو
- اضطلاع
- قوی شدن، نیرومند شدن، نیرومندی، توانا شدن بر کاری، توانایی بر کار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیرومندشدن
بر پهلو خفتن، برشکم خفتن
یک شانه پوشی: پوششی که تنها یک شانه و یک بازو را می پوشاند به کول انداختن
آگاهی، آگاهبود
راز گفت، برگ کردن، نیکویی کردن، از کوه بالابردن آگاهی ازد، دمیدن آفتاب آگهی یافتن واقف شدن بر کاری آگاه گردیدن،جمع اطلاعات. اطلاع امر، دانستن آن
جمع ضلع، پهلوها در دانش هند کوچک، استخوان های پهلو دنده ها گرایاندن، گرانباری ضلع. استخوانهای پهلو دنده ها، هر یک از خطوط جوانب یک سطح
ضلع ها، سمت ها، پهلوها، جمع واژۀ ضلع
واقف گردیدن، دیده ور شدن، آگاه شدن، آگاهی، خبر
جمع ضلع، پهلوها، در هندسه هر یک از خطوط جوانب یک سطح
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
گرفتن مال کسی، طلاق زن بدون مهریه
لاتینی گشته توکا از پرندگان
آگاهی خواهی، دیده وری آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن، پرسیدن
برگزیدن چیزی برای خود، دعوت صنعت خواستن، نیکوئی کردن
با هم کوفتن، در هم آمیختن از بیخ کندن، برکندن در زبانزد سوفیانه نمایانی خدا در دل و بیرون رفتن مهر چیزهای دیگر از دل دل کندن از بیخ بر کندن چیزی را از بن بر کندن استیصال، تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور خود کند. از بیخ وبن کندن
فریادکشیدن
زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، سازش صلح، اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند، جمع اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن
اوباریدن، فروبردن
درماندگی
دلواپسی، پریشانی، آسیمه سری، سرآسیمگی
واژاک، زبانزد
ستم کشیدن و احتمال کردن
فرا گرفتن فراهم آوردن فراگیری
لاغر کردن
بر افروخته شدن، آتش
بیچاره وحاجتمند کردن کسی را، ناچار شدن، درماندگی
بی تهبی، جنبیدن ولرزیدن، طپیدن، آشفتگی
بغل کردن
به پنجه بر گرفتن
ربودن، برکندن، برکندیدن: برکنده شدن برکندن از بیخ بر کندن، برکنده شدن
تیز رفتن سبک رفتن
بر کنده شدن، از جا در رفتن