- اضطبان
- بغل کردن
معنی اضطبان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک شانه پوشی: پوششی که تنها یک شانه و یک بازو را می پوشاند به کول انداختن
به پنجه بر گرفتن
لاتینی گشته توکا از پرندگان
نانخورش ساختن رنگ گرفتن
شکیبائی و صبر کردن
بامداد شراب خوردن صبوحی کردن
ریخته شدن
درماندگی
دلواپسی، پریشانی، آسیمه سری، سرآسیمگی
برابری، سازش
فرا گرفتن فراهم آوردن فراگیری
لاغر کردن
چیرگی کاردانی نیرومندی
نیرومندشدن
بر افروخته شدن، آتش
بیچاره وحاجتمند کردن کسی را، ناچار شدن، درماندگی
بی تهبی، جنبیدن ولرزیدن، طپیدن، آشفتگی
بر پهلو خفتن، برشکم خفتن
شیر مکیدن
موافق و برابر شدن
نگاشته شدن چاپ نگاشت نگاشته شدن نقش پذیرفتن نگار بستن، چاپ شدن بچاپ رسیدن، مهر پذیرفتن، نگار پذیری نقش پذیری، چاپ، جمع انطباعات
پخته شدن
برگشتن
صبر کردن، شکیبایی کردن
چاپ شدن، نقش پذیرفتن، نقش شدن چیزی بر چیزی
قوی شدن، نیرومند شدن، نیرومندی، توانا شدن بر کاری، توانایی بر کار
بیچاره شدن، ناچار شدن، درمانده شدن، بیچارگی، درماندگی
جنبیدن، لرزیدن، تپیدن، پریشان حال شدن، آشفتگی، بی تابی، بی آرامی، یکدیگر را با چیزی زدن، به هم واکوفتن، در علم روانشناسی پریشانی ذهن بر اثر ترسی مبهم
صبوحی کردن، صبوحی زدن، صبوح نوشیدن، در بامداد شراب خوردن
موافق شدن، برابر شدن، یکسان گشتن، برابر شدن چیزی با چیز دیگر، با شرایط خود را وفق دادن
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، اشتعال، شعله زدن، ضرام، تلهّب، توقّد، گر زدن، گر کشیدن، التهاب
فرارسیدن پیری، سفید شدن موی
فرارسیدن پیری، سفید شدن موی
نادرست نویسی غلتبان پارسی به آرش: بام غلتان، (دیوث) در تازی سنگی بشکل استوانه قریب نیم گز که آن را بر سطح بام غلتانند غلتک، بی حمیت دیوث
پارسی تازی گشته غلتبان غرچه، جاکش جافکش سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
پارسی تازی گشته مرتبان چینی دهن ظرف و کوزه گلی لعاب دار یا چینی دهن گشاد: ... با تمامی چینی آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها ودیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری که در چینی خانه موجود بود وقف ژستانه متبرکه صفیه صفویه... فرموده