جدول جو
جدول جو

معنی اضبط - جستجوی لغت در جدول جو

اضبط
برابر دست: کسی که با هر دو دست راست و چپ کار کند شیر بیشه
تصویری از اضبط
تصویر اضبط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اضوط
تصویر اضوط
گول، خرد زنخ، کژ زنخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضبع
تصویر اضبع
ماچه کفتار شاخ شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضابط
تصویر ضابط
حفظ کننده، نگه دارنده، حاکم، قائد، قوی، نیرومند، باهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضابط
تصویر ضابط
فراهم آورنده، نگاهدارنده چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضابط
تصویر ضابط
((بِ))
نگاه دارنده، حفظ کننده، شحنه، حاکم، جمع ضوابط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابط
تصویر ابط
زیر بغل خش شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
بایگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
نگاهداشتن چیزی را بهوش، تصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
((ضَ))
حفظ کردن، نگاه داشتن، گرفتن، در تصرف آوردن، نگاه داری، حفظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
Impoundment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
конфіскація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مصادرةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
הַחרָמָה
دیکشنری فارسی به عبری
การอายัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
বাজেয়াপ্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی