جدول جو
جدول جو

معنی اصیاد - جستجوی لغت در جدول جو

اصیاد
(اَصْ)
جمع واژۀ صاد. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به صاد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الیاد
تصویر الیاد
(پسرانه)
ایلیاد، به یاد ایل، ال (ترکی) + یاد (فارسی)، نام منظومه ای منسوب به هومر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
جانوری را شکار کردن، شکاریدن، شکردن، بشکریدن، اشکردن، شکریدن، اقتناص، صید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
بند کردن، کسی را زندانی کردن، عطا دادن، بخشیدن چیزی به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعیاد
تصویر اعیاد
عیدها، روزهای جشن، جشن ها، جمع واژۀ عید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
صعود کردن، بالا برآمدن، بالا رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجیاد
تصویر اجیاد
جیدها، گردنها، جمع واژۀ جید
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گُ تَ)
درآمدن در گرما. (منتهی الارب). اصخاد مرد، داخل شدن وی در گرما. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بازداشتن کسی را از چیزی و برگردانیدن. (منتهی الارب). بگردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن و برگردانیدن. (آنندراج). منع کردن و منصرف کردن کسی. لغتی است در صدّ (ثلاثی) : اناس اصدوا الناس بالسیف عنهم. (از اقرب الموارد). کسی را از کاری بازداشتن و برگردانیدن. (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صدّ. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به صدّ شود
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ / طِ)
بستن. محکم کردن. (از قطر المحیط). محکم کردن و قید نمودن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بند سخت برنهادن. (آنندراج). سخت بند برنهادن. (لغت خطی).
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
جمع واژۀ صاد. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صاد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صفاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ صفاد، بمعنی بندیا قید یا غل. (قطر المحیط). زنجیرها و قیدها. (غیاث). بندها که بر پای نهند. (لغت خطی). دوالها و زنجیرها که به آن اسیر را بندند. (آنندراج) :
نک شیاطین کسب و خدمت میکنند
دیگران بسته به اصفادند و بند.
مولوی.
و رجوع به صفاد شود.
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ خوا/ خا رَ / رِ)
کج گردن شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به اصییداد شود
لغت نامه دهخدا
(اُ صَیْ یا)
لغتی یا لهجه ای در اصیلان و اصیلال. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اصیلان و اصیلال شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْ)
جمع واژۀ صیف، تابستان و گرما یا ایام بعد ربیع. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به صیف شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کُ)
بالا برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
صید کردن. (از لطایف و منتخب) (غیاث اللغات) (آنندراج). شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب). صید. (زوزنی). شکردن. شکریدن. تصید. شکار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 12) (ناظم الاطباء) :
صیاد پیری آمد بر اصطیاد من
داس و کمند و تیر و کمانش چهارتیر.
سوزنی.
شیر را با پیل نر جنگی فتاد
خسته شد آن شیر و ماند از اصطیاد.
مولوی، اصغاء بسخن کسی، مایل شدن بشنیدن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نیک مایل گردانیدن گوش خود را بسوی سخن کسی. (از منتهی الارب). گوش نهادن. (آنندراج) ، کم کردن بهرۀ کسی را. (منتهی الارب) ، اصغاء اناء را، کج کردن آن، گویند: هویصغی اناء فلان، اذا انتقصه و وقع فیه. (از اقرب الموارد). کج کردن ظرف. (قطر المحیط). کج کردن خنور را بوقت ریختن. (منتهی الارب). بچسبانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، اصغاء شی ٔ را، کاستن آن، تقول: اصغی حقه، اذا نقصه. (قطر المحیط). ناقص کردن آن را. (از اقرب الموارد). ناقص و ناتمام کردن چیزی را. (منتهی الارب) ، اصغاء ناقه، میل دادن یا کج کردن سرش را به رحل هنگامی که رحل را بر آن بندند مانند مستمع چیزی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). مایل کردن ناقه سر خود را بسوی پالان چنانکه میشنود چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
اصماد کاری به کسی، اسناد دادن آن به وی. (از اقرب الموارد). نسبت دادن کاری به کسی
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ نِ)
اصراد تیرانداز تیر را، انفاذ کردن آنرا. گذراندن آنرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (قطر المحیط). درگذرانیدن تیر را. (منتهی الارب) (آنندراج). تیر بر چیزی بگذرانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صمد. جایگاه های بلند درشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجیاد
تصویر اجیاد
جمع جید، گردن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقیاد
تصویر اقیاد
جمع قید، بندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعیاد
تصویر اعیاد
جمع عید، روز جشن اهل اسلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصیاف
تصویر اصیاف
جمع صیف، تابستانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصخاد
تصویر اصخاد
آفتاب گرفتن سخت شدن گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداد
تصویر اصداد
فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
شکارکردن شکارافکنی شکار کردن صید کردن بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
چیزی به کسی بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعیاد
تصویر اعیاد
جمع عید، جشن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
((اِ))
صید کردن، شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
((اِ))
بالا رفتن، صعود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
((اِ))
بند سخت برنهادن، عطا دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعیاد
تصویر اعیاد
جشن ها
فرهنگ واژه فارسی سره