جدول جو
جدول جو

معنی اصواق - جستجوی لغت در جدول جو

اصواق(اَصْ)
جمع واژۀ صوق، بمعنی سوق. رجوع به سوق و صوق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصوات
تصویر اصوات
صوت ها، کلماتی که هنگام تحسین، تعجب، شادی یا درد و افسوس گفته شود، جمع واژۀ صوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
شوق ها، میل ها و رغبت فراوان، در تصوف رغبت سالکان برای وصول، جمع واژۀ شوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
سوق ها، جاهای خرید و فروش کالاها، بازارها، جمع واژۀ سوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذواق
تصویر اذواق
ذوق ها، نشاط ها، چشایی ها، ذائقه ها، جمع واژۀ ذوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطواق
تصویر اطواق
طوق ها، گردن بندها، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات ها، جمع واژۀ طوق
فرهنگ فارسی عمید
(اَطْ)
جمع واژۀ طوق، گردن بند و هرچه گرد چیزی دیگر باشد. (فرهنگ نظام) (از آنندراج). جمع واژۀ طوق، گردن بند و هرچه گرد گیرد چیزی را. (منتهی الارب) ، از اعلام است. (ناظم الاطباء) ، نام موضعی است نزدیک شعباء و کوه قار بدانجا است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَشْ)
ج شوق. (منتهی الارب). آرزومندیها. جمع واژۀ شوق، بمعنی آزمندی نفس و میل خاطر. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ خوا / خا رَ / رِ)
کابین دادن. (زوزنی). کاوین نام بردن. (تاج المصادر بیهقی). کاوین کردن. کابین زن کردن. (آنندراج). دست پیمان نامیدن. (منتهی الارب). صداق معلوم کردن. تعیین کردن صداق دختر. (از المنجد). اصداق مرد زن را، تعیین کردن صداق وی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). و گاه فعل این مصدر بدو مفعول متعدی شود. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سپری شدن. (ناظم الاطباء) : اعوق بی الدابه او الزاد اعاقه، سپری شد. (منتهی الارب). از سفر بازماندن: اعوق بی الدابه او الزاد اعواقاً، قطع، ای عجزت عن السفر. (از اقرب الموارد) ، زدایندۀ زنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). صیقل. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جلادهنده شمشیر و کارد و هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، صاف چیزی. (ناظم الاطباء). صاف کننده هر چیزی. مؤنث: عوساء. ج، عوس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صدق. راستیها. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَعْ)
جمع واژۀ عوق و عوق، مرد بی خیر و آنکه از خیر بازدارد مردم را و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ پَ)
بازگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). رد کردن و برگرداندن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اَصْ)
جمع واژۀ صوف. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 65) (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صوف شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْ)
جمع واژۀ صاع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به صاع شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْ)
جمع واژۀ صوت. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 65) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آوازها. (منتهی الارب) (آنندراج). بانگها. فریادها. صوتها و صداها. (ناظم الاطباء). و رجوع به صوت شود.
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ)
از ’ص وی’، خشک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خشک شدن نخله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَصْ)
جج صوّه. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذوق
لغت نامه دهخدا
(نَ خوا / خا)
عزیمت کردن بر کاری و ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصناق بر کاری، اصرار بر آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ موق. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به موق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اذواق
تصویر اذواق
جمع ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افواق
تصویر افواق
جمع فوق، سوفارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطواق
تصویر اطواق
جمع طوق، یاره ها گردن بندها چنبرها جمع طوق گردن بندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصواء
تصویر اصواء
خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوات
تصویر اصوات
جمع صوت، آوازها، بانگها، فریادها، صداها، شهرتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق، بازارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
جمع شوق، آرزومندیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداق
تصویر اصداق
کابین دادان، صداق معلوم کردن، درست کردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاق
تصویر اصعاق
بیهوش گرداندن بیهوش کردن آذرخشیدن درخشزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاق
تصویر اصفاق
در فراز کردن، فراز آمدن مردم گرد آمدن مردم، پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصواب
تصویر اصواب
((اَ وَ))
صواب تر، درست تر، راست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
جمع شوق، آرزو، آرزومندی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصوات
تصویر اصوات
جمع صوت، صداها
فرهنگ فارسی معین