نام یکی از هفتاد تن مشایخ که از اسرائیل برای اعانت موسی برگزیده شدند، و بمعنی کسی است که خدا او را دوست دارد. (از قاموس کتاب مقدس). در قرآن کریم آمده: و اختار موسی قومه سبعین رجلاً لمیقاتنا (قرآن 155/7) ، یعنی موسی برای میقات، هفتاد تن از قوم خود برگزید، بگفتۀ صاحب قاموس مقدس، الدادیکی از آنان بوده است. و رجوع به کتاب مذکور شود
نام یکی از هفتاد تن مشایخ که از اسرائیل برای اعانت موسی برگزیده شدند، و بمعنی کسی است که خدا او را دوست دارد. (از قاموس کتاب مقدس). در قرآن کریم آمده: و اختار موسی قومه سبعین رجلاً لمیقاتنا (قرآن 155/7) ، یعنی موسی برای میقات، هفتاد تن از قوم خود برگزید، بگفتۀ صاحب قاموس مقدس، الدادیکی از آنان بوده است. و رجوع به کتاب مذکور شود
بازداشتن کسی را از چیزی و برگردانیدن. (منتهی الارب). بگردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن و برگردانیدن. (آنندراج). منع کردن و منصرف کردن کسی. لغتی است در صدّ (ثلاثی) : اناس اصدوا الناس بالسیف عنهم. (از اقرب الموارد). کسی را از کاری بازداشتن و برگردانیدن. (قطر المحیط).
بازداشتن کسی را از چیزی و برگردانیدن. (منتهی الارب). بگردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن و برگردانیدن. (آنندراج). منع کردن و منصرف کردن کسی. لغتی است در صدّ (ثلاثی) : اناس اصدوا الناس بالسیف عنهم. (از اقرب الموارد). کسی را از کاری بازداشتن و برگردانیدن. (قطر المحیط).
از گلو فروبردن دارو را. (منتهی الارب). دارو به یک جانب دهن فروخوردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، افزون شدن گیاه و درهم پیچیدن آن. (منتهی الارب). بهم درشدن شاخهای درخت. (تاج المصادر بیهقی). بهم درشدن گیاه و شاخ درخت وبرپیچیده شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل)
از گلو فروبردن دارو را. (منتهی الارب). دارو به یک جانب دهن فروخوردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، افزون شدن گیاه و درهم پیچیدن آن. (منتهی الارب). بهم درشدن شاخهای درخت. (تاج المصادر بیهقی). بهم درشدن گیاه و شاخ درخت وبرپیچیده شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل)
خود را به روی کسی افکندن. (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خود را بر چیزی افکندن. (منتهی الارب) ، غلاف غوره و شکوفه برآوردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
خود را به روی کسی افکندن. (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خود را بر چیزی افکندن. (منتهی الارب) ، غلاف غوره و شکوفه برآوردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
باد کردن از پیه یا بیماری. المصمغدّ، المنتفخ من شحم او مرض. (از قطر المحیط) ، اصهار جیش به جیش، نزدیک شدن برخی از آنان به برخی. (از اقرب الموارد). و این معنی به نقل صاغانی و زمخشری است. (از تاج العروس) ، نزدیک کردن چیزی را به چیزی، و از این معنی است حدیث: انه کان یؤسس مسجد قبا فیصهر الحجر العظیم الی بطنه، یعنی آنرا به شکم خود نزدیک کرد. (از تاج العروس)
باد کردن از پیه یا بیماری. المُصْمَغِدّ، المنتفخ من شحم او مرض. (از قطر المحیط) ، اصهار جیش به جیش، نزدیک شدن برخی از آنان به برخی. (از اقرب الموارد). و این معنی به نقل صاغانی و زمخشری است. (از تاج العروس) ، نزدیک کردن چیزی را به چیزی، و از این معنی است حدیث: انه کان یؤسس مسجد قبا فیصهر الحجر العظیم الی بطنه، یعنی آنرا به شکم خود نزدیک کرد. (از تاج العروس)