جدول جو
جدول جو

معنی اصلخداد - جستجوی لغت در جدول جو

اصلخداد(نُ تَ / تِ)
برپای ایستادن. (منتهی الارب) (آنندراج). برپای بایستادن. (زوزنی). انتصاب. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصل دار
تصویر اصل دار
با اصل و نسب، اصیل، نجیب، نژاده، پاک فطرت، پاک سرشت، اصل پاک، آزاده نژاد، با اصل، استخوٰان دار
اصل داران (اصل داران پاک): مردمان پارسا و مقدس، انبیا و اولیا
فرهنگ فارسی عمید
(نِ پَ رَ)
انتفاخ از خشم. باد کردن از خشم. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). برآماسیدن از خشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کسی را دارو بیک سوی دهن فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). ریختن دارو بکرانۀ دهن کسی از دارودان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از هفتاد تن مشایخ که از اسرائیل برای اعانت موسی برگزیده شدند، و بمعنی کسی است که خدا او را دوست دارد. (از قاموس کتاب مقدس). در قرآن کریم آمده: و اختار موسی قومه سبعین رجلاً لمیقاتنا (قرآن 155/7) ، یعنی موسی برای میقات، هفتاد تن از قوم خود برگزید، بگفتۀ صاحب قاموس مقدس، الدادیکی از آنان بوده است. و رجوع به کتاب مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صلد وصلد. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ شِ)
درشت گردیدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصلاد ارض، صلب شدن آن. (از قطر المحیط) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ تَ)
درآمدن در گرما. (منتهی الارب). اصخاد مرد، داخل شدن وی در گرما. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صدّ. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به صدّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بازداشتن کسی را از چیزی و برگردانیدن. (منتهی الارب). بگردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن و برگردانیدن. (آنندراج). منع کردن و منصرف کردن کسی. لغتی است در صدّ (ثلاثی) : اناس اصدوا الناس بالسیف عنهم. (از اقرب الموارد). کسی را از کاری بازداشتن و برگردانیدن. (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
ناقه صلخداه، ناقۀ قوی دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
از گلو فروبردن دارو را. (منتهی الارب). دارو به یک جانب دهن فروخوردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، افزون شدن گیاه و درهم پیچیدن آن. (منتهی الارب). بهم درشدن شاخهای درخت. (تاج المصادر بیهقی). بهم درشدن گیاه و شاخ درخت وبرپیچیده شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
بر پهلو خفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اضطجاع. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ دَ / دِ)
اصیل. با اصل و نسب. نجیب
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ خوا/ خا رَ / رِ)
کج گردن شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به اصییداد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فُ)
راست ایستادن در آفتاب. مصطخد نعت است از آن. (منتهی الارب). انتصاب یا راست ایستادن. مصطخد نعت آنست. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فریاد کردن: جاء یصطر، ای یصخب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ اَ)
اصطداد زن، در پرده شدن وی. پرده یا چادر بر روی افکندن وی. (از قطر المحیط). صداد بر رخ افکندن زن. (اقرب الموارد). رجوع به صداد شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
دراز افتادن. (منتهی الارب). دراز خفتن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت مرغول شدن موی.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خود را به روی کسی افکندن. (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خود را بر چیزی افکندن. (منتهی الارب) ، غلاف غوره و شکوفه برآوردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
برپای ایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برپای بایستادن. (زوزنی) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
کژگردن گردیدن. (منتهی الارب). و رجوع به اصیداد شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بشتاب رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ)
باد کردن از پیه یا بیماری. المصمغدّ، المنتفخ من شحم او مرض. (از قطر المحیط) ، اصهار جیش به جیش، نزدیک شدن برخی از آنان به برخی. (از اقرب الموارد). و این معنی به نقل صاغانی و زمخشری است. (از تاج العروس) ، نزدیک کردن چیزی را به چیزی، و از این معنی است حدیث: انه کان یؤسس مسجد قبا فیصهر الحجر العظیم الی بطنه، یعنی آنرا به شکم خود نزدیک کرد. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
نرم و فروهشته شدن چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استرخا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمل صلخاد، شتر قوی سخت یا تیزخاطر چالاک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصلدار
تصویر اصلدار
نژاده: پدر مادر دار ریشه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداد
تصویر اصداد
فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصخاد
تصویر اصخاد
آفتاب گرفتن سخت شدن گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصل دان
تصویر اصل دان
ریشه دان شناسنده اصل عارف بحقیقت اشیا
فرهنگ لغت هوشیار