جدول جو
جدول جو

معنی اصعاط - جستجوی لغت در جدول جو

اصعاط
(نَ دَ / دِ)
دارو به بینی ریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لغتی است در اسعاط. رجوع به اسعاط شود. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
صعود کردن، بالا برآمدن، بالا رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
خرد گردیدن سر کسی و کوتاه گردیدن عقل او. (منتهی الارب) (آنندراج). اصعان مرد، کوچک شدن سر او و نقصان یافتن خرد او. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
واشدن از کسی و جداگردیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
لقمه بریدن در خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لقمه بریدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دارو در بینی ریختن. دارو به بینی واکردن. (تاج المصادر بیهقی). دارو به بینی فروبردن. (زوزنی). سعوط در بینی کردن. دارو ریختن در بینی. (منتهی الارب) : اسعطه الدواء.
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ شُ مَ)
دارو ریختن شخص در بینی خود. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اصعاط شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
دشوار شدن. (منتهی الارب). دشوار شدن کار. (از تاج) (آنندراج). اصعاب امر، دشوار گردیدن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ کُ)
بالا برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کژ کردن رخسار از کبر و نخوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصعار خدّ،کج کردن یا برگرداندن آنرا از نگریستن بمردم برای خوار شمردن آنان از کبر. و چه بسا که این امر خلقهً باشد. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). تصعیر. مصاعره. (قطر المحیط). و رجوع به تصعیر و مصاعره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
اصعاف زرع، رسیدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آتش افکندن از آسمان. (منتهی الارب). صاعقه افکندن از آسمان. (آنندراج). اصعاق آسمان به کسی، صاعقه رساندن به وی. (از اقرب الموارد). بیهوش کردن. (منتهی الارب). بمیرانیدن و بیهوش کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پی درپی افتادن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برافتادن موی از بیماری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). تمعﱡط. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ زَ / زِ)
گریختن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لعط، بمعنی خطی که حبشیان بر روی خود کشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ناامید و زیانکار گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نومید کردن. تخییب. (اقرب الموارد) ، از شمار افکندن. (صراح) (منتهی الارب) (آنندراج). از شمار بیرون کردن و ترک نمودن. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح علم نحو) ابطال عمل است در لفظ و معنی، برخلاف تعلیق که ابطال عمل است لفظاً نه محلاً بطور وجوب. رجوع به تعلیق شود، (اصطلاح علم اصول) وجود حکم است بدون وصف در صورتی، و حاصل آن عدم تأثیر وصف یعنی علت باشد، چنانکه در ضمن لفظ سیر بیان گردید. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 2 ص 1311). و رجوع به همین کتاب مذکور ج 1 ص 662 ذیل مادۀ سیر شود، (اصطلاح علم بدیع) آوردن زیادات بیفایده است که از عیوب شعر بشمار می آید چنانکه در این مصراع: ’آنکه بدرخشد چو تیغی نوزدوده بی نیام’ لفظ بی نیام لغو است چه آن را در درخشندگی مدخلی نیست. رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم مصحح مدرس رضوی چ 1335 ص 350 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابعاط
تصویر ابعاط
گریختن، از اندازه گذشتن، نابه جاگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعاط
تصویر امعاط
ریزش مو
فرهنگ لغت هوشیار
دشوار شدن، دشوار یافتن، سختی دیدن دشوار شدن سخت شدن، دشوار یافتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعار
تصویر اصعار
ترشرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاق
تصویر اصعاق
بیهوش گرداندن بیهوش کردن آذرخشیدن درخشزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعان
تصویر اصعان
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعاط
تصویر اسعاط
دارو در بینی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاب
تصویر اصعاب
((اِ))
دشوار شدن، دشوار یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
((اِ))
بالا رفتن، صعود کردن
فرهنگ فارسی معین