- اصطهار
- گداختن، مغز استخوان خوردن
معنی اصطهار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکیبائی و صبر کردن
صبر کردن، شکیبایی کردن
داماد کسی شدن
جمع طاهر، پاکیزگان پاکان پاکاندن: پاک کردن جمع طاهر پاکان
صهرها، قرابت ها، خویشی ها، شوهر دختر یا شوهر خواهرها، دامادها، جمع واژۀ صهر
جمع طاهر، پاکان
به دامادی پیوستن
طاهرها، پاک ها، پاکیزه ها، بی گناه ها، خالص ها، جمع واژۀ طاهر
حیلت کردن
بی پرده دیدن دیدار یافتن
شادمان شدن به چیزی، گردآوردن چیزی، در دل داشتن چیزی را، درخشیدن روی روشن گردیدن
در تابستان به جای خنک رفتن نساجویی (نسا جایی که بدان آفتاب کم رسد
شکارکردن شکارافکنی شکار کردن صید کردن بدست آوردن
برگزیدن چیزی برای خود، دعوت صنعت خواستن، نیکوئی کردن
با هم کوفتن، در هم آمیختن از بیخ کندن، برکندن در زبانزد سوفیانه نمایانی خدا در دل و بیرون رفتن مهر چیزهای دیگر از دل دل کندن از بیخ بر کندن چیزی را از بن بر کندن استیصال، تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور خود کند. از بیخ وبن کندن
فریادکشیدن
زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، سازش صلح، اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند، جمع اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن
شمشیر ها را بیکدیگر زدن، زانو به زانو زدن از سستی و ناتوانی در رفتن، نیروئی که در اثر مالیده شدن سطوح اجسام به یکدیگرپدید میاید و باز دارنده حرکت است به هم خوردن به هم ساییدن چکمان سایش به هم وا کوفتن مالش بهم خوردن بهم رسیدن بهم ساییدن، مالش حرکت دو جسم روی یکدیگر، جمع اصطکاکات
برگزیدن، برگزین کردن
راست ایستادن
بانگ برداشتن اجتماع دو یا چند صدا که با هم نواخته شوند
نگهبانی، گفت و شنود، همیاری همدوستی یار و مصاحب یکدیگر شدن
بامداد شراب خوردن صبوحی کردن
ریخته شدن
اصفهان
شهرت یافتن، ناموری
درماندگی
اسپهان، اسپاهان
واژاک، زبانزد
سایش، مالش
نژاده: پدر مادر دار ریشه دار
پارسی تازی شده اسپهان سپاهان ز آذربایگان وری و گیلان ز خوزستان و استخر و سپاهان (ویس و رامین)، پرده ایست از موسیقی
زردشدن آمادگی برای درو زرد شدن، زردی