جدول جو
جدول جو

معنی اصداد - جستجوی لغت در جدول جو

اصداد
(اَ)
جمع واژۀ صدّ. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به صدّ شود
لغت نامه دهخدا
اصداد
(نَ)
بازداشتن کسی را از چیزی و برگردانیدن. (منتهی الارب). بگردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن و برگردانیدن. (آنندراج). منع کردن و منصرف کردن کسی. لغتی است در صدّ (ثلاثی) : اناس اصدوا الناس بالسیف عنهم. (از اقرب الموارد). کسی را از کاری بازداشتن و برگردانیدن. (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
اصداد
فرستادن
تصویری از اصداد
تصویر اصداد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجداد
تصویر اجداد
جدها، نیاکان، پدربزرگها، جمع واژۀ جد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصداغ
تصویر اصداغ
صدغ ها، شقیقه ها، موهای پیچ خوردۀ کنار پیشانی، جمع واژۀ صدغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
بند کردن، کسی را زندانی کردن، عطا دادن، بخشیدن چیزی به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصداف
تصویر اصداف
صدف ها، نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش می یابد، پوشش آهکی و سخت این جانور، جمع واژۀ صدف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضداد
تصویر اضداد
ضدّ ها، کلماتی که بر دو معنی متضاد دلالت دارند مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا، جمع واژۀ ضدّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
عددها، شمارگان، ساز و برگ جنگ، جمع واژۀ عدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
صعود کردن، بالا برآمدن، بالا رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداد
تصویر انداد
ندها، عودها، عنبرها، جمع واژۀ ند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصدار
تصویر اصدار
صادر کردن، فرستادن، بازگردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امداد
تصویر امداد
مدد کردن، یاری دادن، کمک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
آماده گردانیدن، مهیا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امداد
تصویر امداد
مهلت خواستن، مدد کردن، کمک کردن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداد
تصویر انداد
مانند و همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
علم، علم حساب و قسمی از ریاضیات، علم عدد، علم جفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضداد
تصویر اضداد
جمع ضد، چیزهای ضد ومخالف ومغایر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداق
تصویر اصداق
کابین دادان، صداق معلوم کردن، درست کردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجداد
تصویر اجداد
جد، نیاکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشداد
تصویر اشداد
برنایش پشتیبان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصخاد
تصویر اصخاد
آفتاب گرفتن سخت شدن گرما
فرهنگ لغت هوشیار
باز گردانیدن، روانه کردن فرستادن، پراکندن باز گردانیدن روانه کردن گسیل داشتن فرستادن، صادر کردن ورقه یا حکم یا ابلاغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداغ
تصویر اصداغ
بنا گوشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداف
تصویر اصداف
جمع صدف، غلاف مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
چیزی به کسی بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسداد
تصویر اسداد
راستگری واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احداد
تصویر احداد
کارد تیز کردن، به کس نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
((اَ))
جمع عدد، ارقام، شماره ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجداد
تصویر اجداد
جمع جد، نیاکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
((اِ))
آماده کردن، بسیجیدن، بسیج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
شماره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجداد
تصویر اجداد
نیاکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امداد
تصویر امداد
یاری رسانی
فرهنگ واژه فارسی سره