جدول جو
جدول جو

معنی اصالهً - جستجوی لغت در جدول جو

اصالهً
(نَ شُ دَ)
از طرف خود و از جانب خود. مقابل وکالهً. (ناظم الاطباء). از سوی خود. اصلی و بدون نیابت از کسی. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازاله
تصویر ازاله
زایل کردن، از بین بردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احاله
تصویر احاله
امری را به عهدۀ کسی واگذاشتن، در علم حقوق خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر
فرهنگ فارسی عمید
اسقاله. اسکله. نردبان. مقیاس. جدول. پلکان متحرک یا شاید تخته الوار. (از دزی ج 1 ص 28). و رجوع به اسقاله و اسکله و سقاله شود
لغت نامه دهخدا
(نَفْیْ کَ دَ)
در عرف و تداول عامیانه، فعلاً. آنچه اکنون حاضر و دست رسی بدان هست. در حال حاضر. فی الحال. بنقد: عجالهً بهمین اندازه بس است
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ شُ دَ)
پیوسته. استمراراً. متوالیاً. علی التوالی. متعاقباً
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ دَ)
از روی اصول. علی الاصول. براصول. باصل
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اصلاق و اصلاق جمع واژۀ صلق است. رجوع به قطر المحیط، و صلق و اصلاق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ گُ)
اصلی شدن. (زوزنی). با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهاله
تصویر اهاله
ریختن خاک بر مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاله
تصویر ایاله
استان کوست کشور مداری فرمانروایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناله
تصویر اناله
دادن بخشیدن، درمان کردن توانمند کردن، یافتن از کان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماله
تصویر اماله
میل دادن، مایل گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاله
تصویر افاله
عطا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاله
تصویر اقاله
بیع را فسخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سوزاناک ها: داروهای سوزنده بسیار خورنده یا ادویه اکاله. داروها و مواد شیمیایی سوزاننده داروهای تلخ و زننده داروهای تحلیل برنده انساج که غالبا سمی هم میباشند از قبیل نیترات دارژان و آمونیاک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطاله
تصویر اطاله
طول دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاله
تصویر اعاله
زن و بچه داشتن، درویشی بی برگی، آزمندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصیله
تصویر اصیله
نژاده: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصابه
تصویر اصابه
برخورد، به آماج رسیدن، سوکوار گشتن، به نشانه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصاخه
تصویر اصاخه
نیوشیدن از میان بردن چشم پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصافه
تصویر اصافه
پیر پدری در پیری فرزند یافتن، دور داشت، زن گرفتن در میانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
نژادگی گهرداشت بنوندی اری بنداشتی، پایداری، نوآوری از طرف خود از جانب خود مقابل وکاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصالف
تصویر اصالف
جمع اصلف، زمین های شخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاله
تصویر ازاله
از بین بردن، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاله
تصویر اذاله
دامن دار کردن، فروهشتن دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداله
تصویر اداله
فرمداری (دولت)، پیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاله
تصویر احاله
امری را بعهده کسی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاله
تصویر اثاله
در شرف با اصل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباله
تصویر اباله
سرپاگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
نجابت، شرافت، اصیل بودن، اصلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولاً
تصویر اصولاً
((اُ لَ نْ))
اساساً، اصلاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
نژادگی، تبارمندی، نیک نژادی
فرهنگ واژه فارسی سره