- اشکلک
- چوبی است بمقدار چهار انگشت که وسط آن باریکتر از دو سر وی است و وسط آن طناب بندند و آن برای اتصال دو قطعه خیمه بکار رود، چوبی که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا بجرم خود اقرار کنند
معنی اشکلک - جستجوی لغت در جدول جو
- اشکلک
- چوبی که برای شکنجه لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا از درد بی تاب شوند و به جرم خود اقرار کنند، رنج و سختی
اشکلک دادن (کردن): چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشار دادن تا به جرم خود اقرار کند
- اشکلک ((اِ کِ لَ))
- شکنجه، نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا به جرم خود اقرار کنند، چوبی است به مقدار چهار انگشت که وسط آن باریک تر از دو سر وی است، و وسط آن طناب بندند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشکلک
کنار کوهی از گیاهان درخت سدر چوبی است بمقدار چهار انگشت که وسط آن باریکتر از دو سر وی است و وسط آن طناب بندند و آن برای اتصال دو قطعه خیمه بکار رود، چوبی که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا بجرم خود اقرار کنند
((اِ کِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
شکنجه، نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا به جرم خود اقرار کنند، اشکلک
ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند حیله و تزویر حیله و تزویر
اداء، دهن کجی، مسخره کردن ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو
ویژگی اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد
تغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن
شکلک درآوردن: ادا درآوردن با اعضای صورت
شکلک درآوردن: ادا درآوردن با اعضای صورت
خوشگل تر، خوش صورت تر
دشوارتر، سخت تر، مشکل تر
آن که در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد، کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد
((ش لَ))
فرهنگ فارسی معین
ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو
شکلک درآوردن: ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن
شکلک درآوردن: ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن
نوعی شکنجه دادن
چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشار دادن تا به جرم خود اقرار کند، اشکلک دادن
چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشار دادن تا به جرم خود اقرار کند، اشکلک کردن