- اشکردن
- شکار کردن
معنی اشکردن - جستجوی لغت در جدول جو
- اشکردن
- جانوری را شکار کردن، شکردن، بشکریدن، صید کردن، اصطیاد، شکاریدن، شکریدن، اقتناص
- اشکردن ((اِ کَ دَ))
- شکار کردن، شکستن، شکردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چالاکی کردن، زود به هم گشتن و کاری را به چابکی انجام دادن
کارهارا چست و چابک انجام دادن
شکار کردن، شکستن
جانوری را شکار کردن، اشکردن، شکریدن، اصطیاد، بشکریدن، اقتناص، صید کردن، شکاریدن
گزاردن توختن تختن
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
شنا کردن
شکفته شدن، شکوفه آوردن
شکستن، خرد کردن
کینه دل اشترکین، ترسنده جبان اشتر زهره
شکار کردن
بوشکرانه
شورانیدن، آشوریدن
گشودن، فراز کردن، وا کردن
خارج کردن
دباغی کردن پیراستن چرم دباغت
بلند کردن، بالا بردن
محبوب شدن
گنجاندن مقام دادن، یا خود را جا کردن خود رادر ردیف کسانی مهم در آوردن، در اداره ای یا موسسه ای وارد شدن
دور کردن، ساقط کردن، فرش گستردن، انداختن
فشار دادن
سرد شدن، یخ بستن، منجمد گردیدن، بربسته شدن
لاف زدن
فرمودن
افکندن
خشک شدن
عمل کردنرفتار کردن: (با هر کسی یک طور باید تا کرد) یا خوب تا کردن، خوب رفتار کردن با کسی
شروع کردن، آغاز کردن، سردادن
شکار کردن، شکستن
آنکه دهانی شیرین چون شکر دارد