جدول جو
جدول جو

معنی اشهل - جستجوی لغت در جدول جو

اشهل
دارای چشمان میشی رنگ
تصویری از اشهل
تصویر اشهل
فرهنگ فارسی عمید
اشهل
(اَ هََ)
رجل اشهل، مرد میش چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد میش چشم یعنی سیاهی چشم او بکبودی آمیخته باشد. (آنندراج). آنکه کبودی بسیاهی چشم او درآمیزد. (از المنجد). میش چشم. مؤنث: شهلاء. (مهذب الاسماء). میش چشم. (مجمل اللغه) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (زمخشری) (بحر الجواهر) (دستوراللغه ادیب نطنزی) (غیاث) (نصاب). میشی. آنکه رنگ چشم او میان سیاهی و کبودی باشد. (از بحر الجواهر).
لغت نامه دهخدا
اشهل
(اَ هََ)
ابن اراش، فرزند انماربن اراش، از قبیلۀ نزار در عهد جاهلیت بودو او فرزندان بسیار داشت. و اشهل از بجیله دختر صعب بن سعد عشیره بود. رجوع به بلوغ الارب ج 1 ص 306 شود
ابن حاتم. از محدثان و روات بود که یزید بن عمرو از وی روایت کرد و او از موسی بن علی بن رباح لخمی و ابن عون روایت دارد. رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 153 و 187 شود
لغت نامه دهخدا
اشهل
کسی که چشمان آبی رنگ داشته باشد
تصویری از اشهل
تصویر اشهل
فرهنگ لغت هوشیار
اشهل
((اَ هَ))
مردی که سیاهی چشم او به کبودی آمیخته باشد، میشی چشم
تصویری از اشهل
تصویر اشهل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشپل
تصویر اشپل
اشبل، تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون می آورند و مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهب
تصویر اشهب
سیاه و سفید، اسب سیاه و سفید، کنایه از روشن و سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
ویژگی اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابهل
تصویر ابهل
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، وهل، ارجا، مای مرز، ارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهر
تصویر اشهر
مشهورتر، معروف تر، نامدارتر، آشکارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهر
تصویر اشهر
در سالنامه معادل کلمه ماه، شهر
اشهر حج: ماه های شوال و ذی القعده و نه روز یا ده روز از اول ذی الحجه که در آن ها می توان حج به جا آورد
اشهر حرام (حرم): ماه های حرامی که اسلام جنگ در طول آن ها را حرام شمرده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهی
تصویر اشهی
خوش مزه تر، لذت بخش تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشمل
تصویر اشمل
شامل تر، فراگیرنده تر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
نسبتی است به بنی عبدالاشهل ازانصار که گروه بسیار از آنان اسلام آوردند از آنجمله اسید بن حضیربن سماک بن عبید بن رافع بن امروءالقیس بن زید بن عبدالاشهل اشهلی بود که وی را در زمرۀ اهل مدینه بشمار آورده و کنیۀ او را ابویحیی و ابوعتیق و ابوحضیر به اختلاف روایات نقل کرده اند. وی از انصار بود و در زمان خلافت عمر (رض) در سال 20 هجری قمری درگذشت. اشهلی در عقبه حضور داشت و عمر بر او نماز خواند و در بقیع دفن شد. ابوحاتم بدینسان نام وی را در کتاب الثقات فی الصحابه آورده است. (از انساب سمعانی)
رفاعه بن وقش اشهلی. از صحابۀ پیامبر بود و در جنگ احد شهیدشد. (از تاریخ گزیده ص 225). و رجوع به رفاعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشهل
تصویر تشهل
رفتن آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند حیله و تزویر حیله و تزویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشله
تصویر اشله
زیر زره ها: جامه ای که زیرزره پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشمل
تصویر اشمل
فرا گیرنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهر
تصویر اشهر
نامدارتر
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگلهای شمال موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگهایش پایا متقابل فشرده بهم در چهار ردیف میباشد. چون در اثر پرورش و انتقالش بمناطق مختلف تغییراتی در شکل برگهایش و حتی دستگاههای تولید مثلش ظاهر میشود از این جهت شرح صفات ظاهری این درختچه بطور مشابه در کتب مختلف ذکر نشده. میوه اش به بزرگی یک فندق و آبدار و برنگ آبی تیره است که بطور آویخته بر روی دمگل ظاهر میگردد. میوه اش را بنام حب الخضرا مینامند. در پشت برگهای این گیاه غده های ترشحی موجود است که دارای بویی نامطبوع و طعمی تلخ است مای مرز ریس براثوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
آسانتر، سهل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهی
تصویر اشهی
آرزودارنده تر، مرغوبتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهل
تصویر اجهل
نادان تر نادان تر جاهل تر ناآگاه تر
فرهنگ لغت هوشیار
گواهی می دهم (فعل متکلم وحده از شهادت) گواهی میدهم. یا اشهد گفتن، بزبان راندن شهادتین (اشهدان لااله الا الله واشهدان محمدارسول الله)، یا اشهد خود راگفتن، (عم) منتظر مرگ بودن، یا اشهدان (امیرالمومنین) علیا ولی الله. گواهی میدهم که (امیرمومنان) علی دوست خداست. توضیح در اذن و اقامه شیعیان دوبار گفته شود. خواندن آن در اذان واقامه مستحب است بعنوان تیمن و تبرک. یا شهدان اله الا الله. گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه. توضیح در اذن و اقامه دوبار در هر دو گفته شود. یا اشهد ان محمدا رسول الله. گواهی میدهم که محمد فرستاده خداست. توضیح دراذان و اقامه دو بار در هر دو گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه و سپید، اسپ سبزه، پیکان زدوده، روز برفی هر چیزی که رنگ آن سیاه یا سپید باشد خاکستری رنگ، اسب خاکستری خنگ
فرهنگ لغت هوشیار
اشبل. اشپون سرب باریکی که میان هر دو سطر نهند تا فاصله مطلوب پیدا شود، واحد طول سطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشبل
تصویر اشبل
تخم ماهی خاویار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشال
تصویر اشال
اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ هِ یا اُ هُ یا اَ هَ))
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگل های شمال ایران موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگ هایش پایا، متقابل، فشرده به هم در چهار ردیف می باشد. میوه اش به بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجهل
تصویر اجهل
((اَ هَ))
نادان تر، جاهل تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
((اَ هَ))
نرم تر، آسان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشمل
تصویر اشمل
((اَ مَ))
شامل تر، فراگیرنده تر، رسنده تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
((اَ کَ))
مشابه تر، مانندتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
خوشگل تر، خوش صورت تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
دشوارتر، سخت تر، مشکل تر
فرهنگ فارسی معین