جدول جو
جدول جو

معنی اشنوده - جستجوی لغت در جدول جو

اشنوده(اِ / اُ دَ / دِ)
شنوده. به معنی شنونده:
بر گفت فرید ماجرایی
اشنودۀ ماجرای من کیست ؟
عطار (دیوان ص 80)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشنده
تصویر باشنده
حاضر، موجود، ساکن، مقیم، آرام گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوده
تصویر استوده
مدح شده، ستایش شده، پسندیده، برای مثال هریکی از دیگری استوده تر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱ - ۱۰۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنودنی
تصویر اشنودنی
در خور شنیدن، لایق شنیدن، برای مثال نه بشنودنی بد نه بنمودنی / نه افگندنی بد نه اشنودنی (فردوسی - ۵/۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنوشه
تصویر اشنوشه
عطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، ستوسر، شنوسه، برای مثال دماغ خشک او اشنوشۀ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراج الدین راجی - مجمع الفرس - اشنوشه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنیدن
تصویر اشنیدن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افزوده
تصویر افزوده
افزاییده، زیاد شده، افزون شده مثلاً ارزش افزوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنودن
تصویر اشنودن
شنیدن برای مثال پروارنه که ذوق سوختن یافت / نبود به شعاع شمع خشنود - این حال اگرت عجب نماید / بشنو ز من ار توانی اشنود (عراقی - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوده
تصویر اندوده
اندود شده، کاهگل مالی شده، آب زرداده شده
فرهنگ فارسی عمید
(اُ دَ)
شعر که در تناشد خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج). شعر که در تناشد و مشاعره خوانند. (ناظم الاطباء). نشید. شعری که در میان قوم بعضی برای بعضی می خوانند. (از اقرب الموارد). شعر خوانده شده. (یادداشت مؤلف). ج، اناشید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ/ شُ دَ / دِ)
مسموع. شنیده شده:
چون طوطیان شنوده همی گویی
تو بربطی به گفتن بی معنی.
ناصرخسرو.
گر گوش بشنود که بمانند او کسی است
کم دارد آن شنودۀ گوش استوار دل.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ وَ)
روز دوم از خمسۀ مسترقه را گویند. (از برهان) (انجمن آرا). نام روز دوم است از خمسۀ مسترقۀ قدیم. (آنندراج) (هفت قلزم). روز دوم است از پنجۀ دزدیده که به تازی خمسۀ مسترقه خوانند. (جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نام دومین از خمسۀ مسترقه از سال فلکی است، و در مجمع الفرس با تاء منقوط نوشته شده است. (شعوری ج 1 ص 145). نام روز دوم از پنجۀ دزدیده که بر آخر دوازده ماه اضافه میکردند تا سال شمسی تمام شود. (فرهنگ نظام). دوم روز از فروردیان. (شرفنامۀ منیری) (مؤیدالفضلا). روز دوم از فروجان. (سروری). رجوع به فروجان و اهنود شود. نام روز دوم از فوردجان یا فوردگان، و فوردجان پنج روز آخر آبان است. پنجۀ دزدیده. روز دوم از خمسۀ مسترقه. (ناظم الاطباء). محرف اشتود است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به اشتود شود
لغت نامه دهخدا
(کَ خُ شُ دَ)
شنودن. شنیدن. (از برهان) (رشیدی) (آنندراج) (هفت قلزم) (شعوری) (فرهنگ نظام). گوش کردن. پذیرفتن. فرمان بردن. اطاعت کردن:
گفتار تو بار است و کار برگست
که اشنود چنین بار و برگ زیبا؟
ناصرخسرو.
پروانه چو ذوق سوختن یافت
نبود بشعاع شمع خشنود
این حال عجب اگر نماید
بشنو ز من ار توانی اشنود.
شیخ فریدالدین عراقی (از جهانگیری) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(اِ سَ / سِ)
هوایی را گویند که با صدا و حرکت سر از دماغ برآید و آنرا بعربی عطسه خوانند. (برهان) (آنندراج) (مؤیدالفضلا). هوایی که از دماغ برآید، و آنرا عطسه گویند. (انجمن آرا). عطسه. (غیاث) (رشیدی) (فرهنگ ضیاء) (سروری) (شعوری). هوایی که با شدت و صدا از دماغ بیرون آید و نام عربیش عطسه است. (فرهنگ نظام). شنوسه، در تداول مردم دیه های کرمان:
دماغ خشک او اشنوسۀ تر
چو آرد گوش گردون را کند کر.
ابوالخیر (از رشیدی و فرهنگ نظام، و ابوالخطیر از سروری و شعوری)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ / دِ)
نشنوده. مقابل شنوده:
بد و نیک تو هردو می شنوم
نیک و بد ناشنوده کی ماند.
ادیب صابر.
رجوع به شنوده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
یا شنوذه. دهی است در جنوب مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
حمدالله مستوفی آرد: شهری وسط است در میان کوهستان بر یک مرحلۀ ارمیه افتاده در غرب مایل قبله. هوایش خوشتر از ارمیه بود و آبش از اودیه ای که از آن جبال برمیخیزد. حاصلش غله و دیگر حبوبات و انگور بود و مردمش بیشتر سنی اند و صدوبیست پاره دیه از توابع اوست و ضیاعش را نیز حاصلی نیکوست، حقوق دیوانیش نوزده هزاروسیصد دینار است. (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 86). و رجوع به ص 84 و 80 و 241 همان کتاب و فهرست جغرافیای غرب شود. و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: نام یکی از بخشهای شهرستان ارومیه است. این بخش درجنوب شهرستان ارومیه واقع شده و حدود آن بشرح زیر میباشد: از شمال به دهستان باراندوزچای، از جنوب و خاور به بخش سلدوز، از باختر به خاک عراق. قسمت جنوبی بخش تقریباً جلگه و هوای آن معتدل است. محصول عمده آن غلات، توتون و سیگار است. هوای قسمت شمالی کوهستانی سردسیر و محصول عمده آن غلات، توتون و لبنیات است. آب این بخش از رود خانه اشنویه و چشمه سارها و آب کوهستان (برف و باران) تأمین میگردد. شغل عمده ساکنان این بخش کشاورزی و گله داری است. بخش اشنویه از دو دهستان بنام حومه و دشت بیل تشکیل شده و جمع قراء آن 74 و جمعیت آن در حدود 14370 تن است. مرکز این بخش قصبۀ اشنویه میباشد، گواه گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). گواه کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). گواه گرفتن. (مؤید الفضلاء). اشهاد کسی بر فلان، گواه ساختن وی بر آن. (از المنجد) ، مذی آوردن مرد. (منتهی الارب) (آنندراج). منی و مذی از مرد جدا شدن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، بالغ شدن دختر و حیض آوردن او، کشته شدن در راه خدا. (منتهی الارب). و فعل آن مجهول می آید، اشهاد، در جنایات: اینست که به صاحب خانه گفته شود: فلان دیوار تو کج است آنرا خراب کن یا خطرناک است به مرمت و اصلاح آن بپرداز. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فقه) حضور دو گواه عادل در مجلس طلاق و گوش دادن آنها به صیغۀ طلاق که رکن چهارم از ارکان معتبر در طلاق محسوب است. استماع دو گواه عادل صیغۀ طلاق را. از جهت فقهی تنها حضور دو شاهد عادل و استماع آنان کافی است و لازم نیست که مطلق بگوید گواه باشید. لیکن اگر یک گواه حضور داشته باشد یا دو گواه فاسق حاضر باشند، طلاق صحیح نیست، چنانکه اگر دو گواه عدل جداگانه استماع صیغۀ طلاق کنند کافی نمیباشد و باید مجتمعاً حضور داشته باشند و استماع کنند. و گواه بودن زن در طلاق کافی نیست هرچند تعداد آنان دو یا بیشتر باشد و مجتمع هم باشند، و همچنین اگر اول طلاق را جاری کند و سپس گواه بگیرد کافی نیست مگر اینکه دوباره صیغۀ طلاق را در حضور گواهان واجد شرائط تکرار کند. (از شرائع الاسلام، کتاب الطلاق)
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
نام قلعه ای به اندلس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اشهاب فحل، بچۀ سبزخنگ آوردن گشن. (منتهی الارب). بچه های سبزخنگ آوردن فحل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انشوده
تصویر انشوده
سرود شعری که در مجلسی خوانند سرود، جمع اناشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنوده
تصویر ناشنوده
آنچه که شنیده نشده مقابل شنوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشغوله
تصویر اشغوله
کار و بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشروجه
تصویر اشروجه
بر بافته ساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکوفه
تصویر اشکوفه
شکوفه وبهار درخت میباشد. بمعنی قی واستفراغ هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکننده
تصویر اشکننده
شکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتوره
تصویر اشتوره
گیاه خاردار تلخی که شتر آنرا برغبت خورد خار شتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشنده
تصویر باشنده
ساکن مقیم آرام گیرنده، جمع باشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوده
تصویر اندوده
اندود کرده انداییده، مطلا و مفضض شده، تدهین شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشوطه
تصویر انشوطه
گره آسان آسان گشای گره سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشوبه
تصویر انشوبه
دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنوسه
تصویر اشنوسه
عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکوخه
تصویر اشکوخه
لغزش زلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکوخه
تصویر اشکوخه
((اِ خِ))
لغزش، زلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انشوده
تصویر انشوده
((اُ دِ یا دَ))
شعری که در مجلسی خوانند، سرود، جمع اناشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشنوسه
تصویر اشنوسه
((اُ س ِ))
عطسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشنده
تصویر باشنده
موجود، ساکن، حاضر
فرهنگ واژه فارسی سره