جدول جو
جدول جو

معنی اشنب - جستجوی لغت در جدول جو

اشنب
(اَ نَ)
مرد خوش آب دندان. مؤنث: شنباء. (منتهی الارب). مرد خوشاب دندان. (آنندراج). آنکه دندانش روشن و آبدار بود. (مهذب الاسماء) (زوزنی). آنکه دندانش تیز و تنک و آبداربود. (تاج المصادر بیهقی). آنکه دندانهای سپید و نیکو داشته باشد. شانب. شنیب. مشنب. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
اشنب
خوشاب دندان دندان مرواری
تصویری از اشنب
تصویر اشنب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشنع
تصویر اشنع
شنیع تر، زشت تر، قبیح تر، ناهنجارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنا
تصویر اشنا
گوهر گران بها، گران مایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشناب
تصویر اشناب
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، آشنا، شناو، آشناه، شنار، سباحت، شناه، اشناه، آشناب، اشنه برای مثال زمین را خون چنان غرقاب می کرد / که ماهی در زمین اشناب می کرد (عطار- مجمع الفرس - اشناب)
فرهنگ فارسی عمید
نام تجاری نوعی سیگار که به نام شهر اشنو یا اشنویه (از شهرهای آذربایجان غربی) نامیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنه
تصویر اشنه
شناوری، شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناب، اشناه، شناو، شناه، آشناب، آشناه، سباحت، آشنا، شنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنه
تصویر اشنه
نوعی خزه که در نواحی معتدل، مرطوب و باتلاقی می روید، اشنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهب
تصویر اشهب
سیاه و سفید، اسب سیاه و سفید، کنایه از روشن و سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره، در علم زیست شناسی خرگوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنک
تصویر اشنک
درختی شبیه سپیدار با پوستی تیره رنگ که برای کارهای نجاری و ساختمانی مناسب نیست، اشن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَ)
تیس اشعب، قچقار که میان دو شاخ آن بعد بسیار بود. ج، شعب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
طمّاع. نام کسی که در طمع ضرب المثل است. مثال: شمااز اشعب طمّاع گذراندید. (فرهنگ نظام). مردی از مدینه و مولای عثمان بن عفان بود و طمع بسیار داشت، بدان سان که به وی مثل میزدند و این امثال درباره اوست:
هو اطمع من اشعب.
لاتکن اشعب فتتعب.
اطمع من شاه اشعب.
گویند روزی گوسفند وی بر بالای بام بود و به قوس قزح می نگریست و گمان کرد قوس قزح دسته ای یونجه است. از طمع برجست آنرا بگیرد و بر زمین افتاد و گردنش بشکست و از آن بدو مثل زنند. (از اقرب الموارد). و زرکلی آرد: اشعب بن جبیر معروف به اشعب طمّاع و اشعب طامع متوفی بسال 154 هجری قمری / 771 میلادی مردی ظریف از مردم مدینه و مولای عبدالله بن زبیر بود. حدیث روایت میکرد و آواز خوشی داشت. در طمعکاری به وی مثل میزنند و اخبار و حکایات مربوط به طمعکاری او بسیارو در کتب ادبی متفرق است. روزگار درازی بزیست و گویند زمان عثمان را درک کرد و در عصر او در مدینه اقامت داشت و در روزگار منصور عباسی به بغداد رفت و در مدینه درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 119) ، اشعیاء نبی. نام کتابی از تورات. رجوع به فهرست ابن الندیم شود
لغت نامه دهخدا
نام مردی آزمند، راک (غوچ) دور شاخ: شاخداری که میانه دو شاخش فراخ باشد، پهن شانه چهار شانه قچقار که میان دو شاخ آن فراخ باشد حیوان شاخداری که وسط دو شاخش فاصله باشد، کسی که میان دو شانه اش فراخ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه و سپید، اسپ سبزه، پیکان زدوده، روز برفی هر چیزی که رنگ آن سیاه یا سپید باشد خاکستری رنگ، اسب خاکستری خنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنب
تصویر اجنب
نافرمان بیگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
خرگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنب
تصویر ازنب
رنجش، رنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشناب
تصویر اشناب
شنا شناوری آب ورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیب
تصویر اشیب
سپیدموی، سپیدکوه از برف، روزابری سفید مو و پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنه
تصویر اشنه
گلسنگ، آلگ
فرهنگ لغت هوشیار
شنوا شنونده. نوعی سیگار که بنام شهر اشنو (اشنویه) (آذربایجان) نامیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره بید که مانند سفیدار است ولی برخلاف آن مستقیم رشد نمیکند و چوبش نیز محکم نیست و مانند آن دارای پوست صاف است اشن خشنگ اره قلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنق
تصویر اشنق
دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
زشت تر، قبیح تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعنب
تصویر اعنب
کلان بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنا
تصویر اشنا
گرانمایه، گوهر گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنو
تصویر اشنو
((اُ))
نوعی سیگار که به نام شهر اشنو (اشنویه آذربایجان) نامیده شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
((اَ نَ))
زشت تر، ناهنجارتر، بدتر، قبیح تر، اشنع اعمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشنا
تصویر اشنا
گوهر گرانبها، گوهر گرانمایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشنا
تصویر اشنا
شنا، شناوری، آب ورزی، شنا کننده، شناگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعب
تصویر اشعب
((اَ عَ))
قوچی که میان دو شاخ آن فراخ باشد، حیوان شاخداری که وسط دو شاخش فاصله باشد، کسی که میان دو شانه اش فراخ باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشیب
تصویر اشیب
((اَ یَ))
سفیدمو و پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشهب
تصویر اشهب
((اَ هَ))
سیاه و سپید، خاکستری رنگ، اسب خاکستری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
((اَ نَ))
خرگوش، یکی از صورت های فلکی جنوبی
فرهنگ فارسی معین