- اشفار
- جمع شفر، مژه گاه ها پلک ها
معنی اشفار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع جفر، بزغالگان، نوبرگان، ناپدید شدن، بازماندن از هم بستری
پیمان شکستن شرمسار شدن فریب دادن
مسافرتها، سپیدیهای روز، کتابهای بزرگ، نامه ها، کتابهای کلان، ج سفر
تهیدستی درویشی خانه به دوشی تهی کردن خانه
نامی کردن، آگهی بازرگانی
جمع شفق، ناحیه
فزونی نهادن، کم کردن کاستن
رها کردن، دور ماندن خارپشت سیخول
جمع شعر
جمع شریر، بدان
جمع شجر، درختان
شتاباندن، در نور دیدن
سروده ها
آشوبگران
جمع ظفر، ناخن ها، خرد ستارگان، چروک جامه جمع ظفر ناخنها
تند دواندن، شتاباندن دگر گشته اطوار لوسبازی جمع طور. راهها طریقه ها، روشها رسمها، رفتار، اداو حرکات
تهی شدن، خشک شدن بی آب و گیاه شدن خشکناکی، ویرانی گشتن تهی شدن ویران گشتن
جمع غفر، بز کوهی ها
بی دین گرداندن، بی دین خواندن
رمانیدن، چیر فرمانی
شجرها، درخت ها، جمع واژۀ شجر
ظفرها، ناخنها، جمع واژۀ ظفر
ترسیدن، بیم داشتن، مهربانی کردن، دلسوزی
آگاه کردن، آگاهی دادن، خبر دادن، آگاهانیدن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
شعرها، سخنان منظوم، کلامهای موزون، جمع واژۀ شعر
افشارده، پسوند متصل به واژه به معنای افشرده مثلاً دست افشار، مشت افشار، افشارنده، افشرنده، کمک، معاون، پسوند متصل به واژه به معنای رفیق مثلاً دزد افشار
از خانه های تخته نرد، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور
از خانه های تخته نرد، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور
شکار، هر حیوانی که آن را با تیر زده یا با دام می گیرند، حیوان صید شده، نخجیر، صید
شریرها، بدکارها، صاحب شرّ ها، شرورها، جمع واژۀ شریر
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، شخیره، لخج، شخار، بلخچ، قلیا، خشار
جمع سفر، سفرها
جمع سفر، نامه ها، کتاب ها