جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اسفار

اسفار

اسفار
مسافرتها، سپیدیهای روز، کتابهای بزرگ، نامه ها، کتابهای کلان، ج سفر
فرهنگ لغت هوشیار

اسفار

اسفار
کتابهای بزرگ، کتاب ها، جمعِ واژۀ سِفر، رفتن از شهری به شهر دیگر، بقیۀ سفیدی روز پس از غروب آفتاب، جمعِ واژۀ سَفَر
اسفار
فرهنگ فارسی عمید

اسفار

اسفار
ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس میگویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

اسفار

اسفار
جَمعِ واژۀ سَفَر. مسافرت ها: او (منتصر) بر امید آن عشوه بر صوب بخارا رحلت کرد و چون بچاه حماد رسیدلشکر او بمقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته بودند و از مداومت ضرب و حرب بستوه آمده او را فروگذاشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 233).
لغت نامه دهخدا