مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی، به کار گرفتن، کسی را به کار وا داشتن، جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت، مشغول مثلاً خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم
مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی، به کار گرفتن، کسی را به کار وا داشتن، جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت، مشغول مثلاً خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم
جمع واژۀ شغل و شغل و شغل. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث). کارها: ای خواجۀ بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش. دقیقی. مردم... بامداد نخست برای او (خیزران) رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. (مجمل التواریخ والقصص). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. (کلیله و دمنه) ، شکسته شدن چوب. (منتهی الارب) (انساب سمعانی) (اقرب الموارد)، فراخ شدن شعلۀ چراغ. (منتهی الارب). پهن شدن شعلۀ چراغ چنانکه مجبور شوند فتیلۀ آنرا ببرند. (از اقرب الموارد)، پریشان گردیدن چیزی. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ شُغْل و شُغُل و شَغَل. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث). کارها: ای خواجۀ بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش. دقیقی. مردم... بامداد نخست برای او (خیزران) رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. (مجمل التواریخ والقصص). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. (کلیله و دمنه) ، شکسته شدن چوب. (منتهی الارب) (انساب سمعانی) (اقرب الموارد)، فراخ شدن شعلۀ چراغ. (منتهی الارب). پهن شدن شعلۀ چراغ چنانکه مجبور شوند فتیلۀ آنرا ببرند. (از اقرب الموارد)، پریشان گردیدن چیزی. (منتهی الارب)
در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح. (منتهی الارب). و آن لغتی جیّد و بقولی ردی است. در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل. پاسخ داد: من کتب لاشغالی لایصلح لاشغالی. رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 322 و همین لغت نامه ذیل صاحب بن عباد شود، ترسیدن و یعدی بمن و حکی ابن درید و ابن فارس شفق و اشفق بمعنی و انکره اهل اللغه. (منتهی الارب). اشفاق از کسی و بر کسی، ترسیدن و بیم داشتن، مهربانی کردن. و یعدی بعلی ̍. (منتهی الارب). اشفاق ناصح بر کسی، مهربانی کردن به وی و صفت آن مشفق است. (از اقرب الموارد) ، حرص ورزیدن، اشفاق بر کودک، مهر و تلطف کردن به وی و اسم آن شفقه است. (از اقرب الموارد)
در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح. (منتهی الارب). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است. در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل. پاسخ داد: من کتب لاشغالی لایصلح لاشغالی. رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 322 و همین لغت نامه ذیل صاحب بن عباد شود، ترسیدن و یعدی بمِن ْ و حکی ابن درید و ابن فارس شَفَق َ و اشفق بمعنی و انکره اهل اللغه. (منتهی الارب). اشفاق از کسی و بر کسی، ترسیدن و بیم داشتن، مهربانی کردن. و یعدی بعَلی ̍. (منتهی الارب). اشفاق ناصح بر کسی، مهربانی کردن به وی و صفت آن مشفق است. (از اقرب الموارد) ، حرص ورزیدن، اشفاق بر کودک، مهر و تلطف کردن به وی و اسم آن شَفَقَه است. (از اقرب الموارد)