جدول جو
جدول جو

معنی اشغال - جستجوی لغت در جدول جو

اشغال
شغل ها، کارها، پیشه ها، جمع واژۀ شغل
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
فرهنگ فارسی عمید
اشغال
مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی، به کار گرفتن، کسی را به کار وا داشتن، جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت، مشغول مثلاً خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
فرهنگ فارسی عمید
اشغال(اَ)
جمع واژۀ شغل و شغل و شغل. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث). کارها:
ای خواجۀ بزرگ گر اشغال نی ترا
برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش.
دقیقی.
مردم... بامداد نخست برای او (خیزران) رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. (مجمل التواریخ والقصص). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. (کلیله و دمنه) ، شکسته شدن چوب. (منتهی الارب) (انساب سمعانی) (اقرب الموارد)، فراخ شدن شعلۀ چراغ. (منتهی الارب). پهن شدن شعلۀ چراغ چنانکه مجبور شوند فتیلۀ آنرا ببرند. (از اقرب الموارد)، پریشان گردیدن چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اشغال(نَ)
در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح. (منتهی الارب). و آن لغتی جیّد و بقولی ردی است. در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل. پاسخ داد: من کتب لاشغالی لایصلح لاشغالی. رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 322 و همین لغت نامه ذیل صاحب بن عباد شود، ترسیدن و یعدی بمن و حکی ابن درید و ابن فارس شفق و اشفق بمعنی و انکره اهل اللغه. (منتهی الارب). اشفاق از کسی و بر کسی، ترسیدن و بیم داشتن، مهربانی کردن. و یعدی بعلی ̍. (منتهی الارب). اشفاق ناصح بر کسی، مهربانی کردن به وی و صفت آن مشفق است. (از اقرب الموارد) ، حرص ورزیدن، اشفاق بر کودک، مهر و تلطف کردن به وی و اسم آن شفقه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اشغال
مشغول ساختن، جایی را تصرف کردن
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
فرهنگ فارسی معین
اشغال
تسخیر، تصرف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اشغال
إشغالٌ
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به عربی
اشغال
Occupation
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اشغال
occupation
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اشغال
ocupación
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اشغال
оккупация
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به روسی
اشغال
Besatzung
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به آلمانی
اشغال
окупація
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اشغال
okupacja
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به لهستانی
اشغال
占领
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به چینی
اشغال
ocupação
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اشغال
قبضہ
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به اردو
اشغال
দখল
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به بنگالی
اشغال
uvamizi
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اشغال
işgal
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اشغال
점령
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به کره ای
اشغال
占領
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اشغال
occupazione
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اشغال
कब्जा
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به هندی
اشغال
pendudukan
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اشغال
การยึดครอง
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به تایلندی
اشغال
bezetting
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به هلندی
اشغال
כיבוש
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشلال
تصویر اشلال
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعال
تصویر اشعال
آتش افروزی، سرازیرشدن اشک افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشغار
تصویر اشغار
رها کردن، دور ماندن خارپشت سیخول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازغال
تصویر ازغال
آب ریختن آبگونه ریختن، دانه رسانیدن، خون جهیدن، شیردادن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رغل، سبزی ترشی ها درجای خودنهادن، بچه شیردادن، گمراه شدن، ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادغال
تصویر ادغال
جمع دغل، فسادها، تباهیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
شکل، صورتها، دشواری، سختی کار سخت ودشوار شدن سخت ودشوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار