جمع واژۀ شغل و شغل و شغل. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث). کارها: ای خواجۀ بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش. دقیقی. مردم... بامداد نخست برای او (خیزران) رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. (مجمل التواریخ والقصص). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. (کلیله و دمنه) ، شکسته شدن چوب. (منتهی الارب) (انساب سمعانی) (اقرب الموارد)، فراخ شدن شعلۀ چراغ. (منتهی الارب). پهن شدن شعلۀ چراغ چنانکه مجبور شوند فتیلۀ آنرا ببرند. (از اقرب الموارد)، پریشان گردیدن چیزی. (منتهی الارب)