- اشعریه
- اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
معنی اشعریه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نام مردی تازی که چون زاده شد پر موی بود و اشعر در تازی برابر با پر موی است یا پر پشت، انگارگر هریک از انگار گرایان (اشاعره) منسوب به اشعر (یکی از قبایل عرب)، منسوب به فرقه اشعریه
جمع شعار، پوشش زیرین زیرپوش پیراهن زیر پیراهن خوی گیر زیر شلواری
مویرگ، رشته فرنگی، پرده دوخبافت دوخ باف مونث شعری قوه شعریه
منسوب به اشعر (یکی از قبایل عرب)، منسوب به فرقه اشعریه
شبیه مو، مویین
از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
گوش خر از گیاهان
مونث اثیری، جمع اثیریات
نام گروهی که پیرو ابوالحسن اشعری بوده اند انگارگرایان (اندیشه های فلسفی ایرانی)
مونث اشرفی: آستانه اشرفیه مدرسه اشرفیه
بیشینه مهیستی
پرند موی
ازپارسی، جمع شاکری، چاکران، مزدچاکری، شیربا گوشت وشیر پخته، دشنه کج
اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
ستم بیداد
فراشا (حالتی که پیش از رسیدن تب عارض می شود)، ترنجیدگی، لرزه ناگاه مو بر بدن برخاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن، جمع شدن پوست بدن، لرزش لرزه لرز
((قُ عَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
ناگاه مو بر بدن خاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن، جمع شدن پوست بدن، لرزش، لرزه، لرز
تغییر حالت پوست بدن و جمع شدن آن و راست شدن موهای بدن از شدت سرما یا علت دیگر، لرز، لرزه
جمع دعا
جمع شتا، زمستان ها
نشان دادن چیزی را
جمع شراع، بادبان ها، زه های کمان، گردن های شتران
نوشیدنیها
هر مرغ شکاری مانند باز باشه و غیره
از لحنهای موسیقی که در شور نواخته میشود
خارشتری
سخت سال سخت
نمارش، نمار
فرمان نامه
جمع عطا بخششها عطاها
دستور کتبی
جمع وعا، آوند ها جمع وعا ظرفها، مجاری ترشحی بدن، یا اوعیه شیر. مجاری شیری
برهنه گرداندن برهنه کردن