جدول جو
جدول جو

معنی اشعریه

اشعریه
اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
تصویری از اشعریه
تصویر اشعریه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشعریه

اشعریه

اشعریه
مؤنث اشعری که یکی از فرق اسلام بودند. رجوع به اشاعره شود
لغت نامه دهخدا

اشتریه

اشتریه
دهی جزء دهستان طغرود بخش دستجرد شهرستان قم، 22000گزی شمال خاور دستجرد درکوهستان، معتدل، دارای 89 تن سکنه. مذهب شیعه، زبان فارسی، آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، انار، انجیر. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است، از طریق طغرود ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

اشکریه

اشکریه
از اسپانیایی اسکریا، مادۀزجاجی که در کف فلزات مذاب یافت میشود. کف. خبث. زبد. و یعرف بالاشکریه خبث الحدید. (از دزی ج 1 ص 25) ، حاجت، یک کُنار کوهی، و هی اخص من الاشکل، شبه. یقال: فیه اشکله من ابیه، ای شبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اشعری

اشعری
نام مردی تازی که چون زاده شد پر موی بود و اشعر در تازی برابر با پر موی است یا پر پشت، انگارگر هریک از انگار گرایان (اشاعره) منسوب به اشعر (یکی از قبایل عرب)، منسوب به فرقه اشعریه
فرهنگ لغت هوشیار

اشعره

اشعره
جمع شعار، پوشش زیرین زیرپوش پیراهن زیر پیراهن خوی گیر زیر شلواری
اشعره
فرهنگ لغت هوشیار

شعریه

شعریه
مویرگ، رشته فرنگی، پرده دوخبافت دوخ باف مونث شعری قوه شعریه
شعریه
فرهنگ لغت هوشیار

اشعری

اشعری
منسوب به اشعر (یکی از قبایل عرب)، منسوب به فرقه اشعریه
اشعری
فرهنگ فارسی معین

اشعری

اشعری
از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمعِ اشاعِرَه، پیرو فرقۀ اشعری
اشعری
فرهنگ فارسی عمید