جدول جو
جدول جو

معنی اشعاع - جستجوی لغت در جدول جو

اشعاع(نَخْ /نِخْ وَ اَ)
پراکنده انداختن شتر بول خود را. یقال: اشعّ البعیر بوله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، موی برافراشته گردیدن. (آنندراج). رجوع به اشعیلال شود
لغت نامه دهخدا
اشعاع
خوشه برآوردن، پردانه شدن پردانگی
تصویری از اشعاع
تصویر اشعاع
فرهنگ لغت هوشیار
اشعاع
تشعشع
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشعار
تصویر اشعار
شعرها، سخنان منظوم، کلامهای موزون، جمع واژۀ شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
آگاه کردن، آگاهی دادن، خبر دادن، آگاهانیدن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
سیری، بسیار و وافر کردن، پر کردن، در علم شیمی جذب کامل یک محلول در حلاّل به طوری که بیش از آن حل نشود، در پزشکی نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره یا ضمه به طوری که حرف مناسب آن به وجود آید، یعنی از فتحه «الف» و از کسره «ی» و از ضمه «و» تولید شود، در علوم ادبی در قافیه، حرکت مابعد الف تاسیس مانند کسرۀ حرف «یا» در کلمۀ شمایل و مایل و فتحۀ واو در کلمۀ داور و یاور و ضمۀ حرف «ها» در کلمۀ تجاهل و تساهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشیاع
تصویر اشیاع
شیعه ها، پیروان، جمع واژۀ شیعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشراع
تصویر اشراع
گشادن در، پیدا کردن راه، آشکار کردن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکاع
تصویر اشکاع
ستوهاندن، خشماندن خشمگین کردن، دلتنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشماع
تصویر اشماع
به بازی وا داشتن، درخشیدن چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشساع
تصویر اشساع
دوال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعات
تصویر اشعات
جمع اشعه، جمع شعاع، پرتوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعال
تصویر اشعال
آتش افروزی، سرازیرشدن اشک افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
سیر گردانیدن، سیر کردن، سیراب گردانیدن، رنگ سیر خورانیدن جامه را، بسیار و وافر کردن، گشاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیاع
تصویر اشیاع
پیروان، یاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعاب
تصویر اشعاب
مردن، پدرود، رفت بی بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر، موها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشیاع
تصویر اشیاع
جمع شیعه، پیروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
((اِ))
آگاه کردن، خبر دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر، چامه ها، شعرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعال
تصویر اشعال
((اِ))
افروختن آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
((اِ))
سیر گردانیدن، پر و بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
سروده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
Satiation, Saturation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(FR) satiété, saturation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
одинаковость , насыщение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(DE) Sättigung, Sättigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
подібність , насичення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(PL) nasycenie, nasycenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
相同 , 饱和
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(PT) saciedade, saturação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(IT) sazietà, saturazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(ES) saciedad, saturación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(NL) verzadiging, verzadiging
دیکشنری فارسی به هلندی