جدول جو
جدول جو

معنی اشتیخن - جستجوی لغت در جدول جو

اشتیخن(اِ خَ)
یکی ازقرای سغد سمرقند است که بر هفت فرسخی سغد میباشد. (از انساب سمعانی برگ 38 الف). روستائی است بسمرقند. (منتهی الارب). قصبه ای است واقع در هفت فرسخی شهر سمرقند. استخری گوید: در اطراف آن آبهای فراوان و باغها وبوستانهای پرحاصلی وجود دارد و جایگاه تولد گروهی از دانشمندان و عالمان بوده است. (از قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیلن
تصویر استیلن
گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خلخان، شنان، آذربو، آذربویه، خرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، بار درخت، برای مثال پیش گرفته سبد باشتین / هر یک همچو در تیم حکیم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنیدن
تصویر اشنیدن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتیدن
تصویر افتیدن
افتادن، فتادن، افتدن، فتیدن، فتدن، اوفتادن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشپیختن
تصویر اشپیختن
ریختن و پراکنده کردن چیزی، پاشیدن آب یا چیز دیگر، پاشیدن، افشاندن، شپوختن، اشپوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
چهاردیواری که شتران را در آنجا نگه می دارند، جای شتران، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
شوق داشتن، آرزومند چیزی شدن، آرزومندی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ خَ)
ابواللیث نصر بن فتح بن احمد اشتیخنی. از ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی و ابوموسی عمران بن ادریس خثعمی و دیگران روایت کرده است و ابونصر ملاحمی از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی برگ 38 ’ب’)
ابوبکر محمد بن مت اشتیخنی. از فقیهان شافعی بود و حدیث نیز میکرد. وی در غرۀ رجب سال 388 ه. ق. درگذشت. رجوع به انساب سمعانی برگ 38 الف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
خوابگاه شتران شتر خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
میل، شوق، رغبت، شیفتگی، دلبستگی به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشتیدن
تصویر وشتیدن
رقصیدن رقاصی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشپیختن
تصویر اشپیختن
پاشیدن پراکنده کردن افشاندن، گل نم زدن، ترشح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیال
تصویر اشتیال
پرخاشیدن (پرخاش تعرض) آفندیدن (آفند تعرض)، دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیاف
تصویر اشتیاف
گردن گشیدن و نگریستن، دید بانی، دهان باز کردن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیار
تصویر اشتیار
انگبین بر گرفتن (از کندو یا از درختان)، فربه شدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتیژن
تصویر اوتیژن
فرانسوی درونزاد (قریب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیان
تصویر اکتیان
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیان
تصویر اعتیان
ابیشه گری (ابیشه جاسوس)، گزیده خریدن، پسادستی (نسیه خریدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
شترخان، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشپیختن
تصویر اشپیختن
((اِ تَ))
پاشیدن، ریختن و پراکنده کردن، ترشح کردن. اشبیختن و اشپوختن و اشبوختن هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیلن
تصویر استیلن
((اِ تِ لِ))
گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن 26)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
((اِ دَ))
گرفتن، ستیدن، ستدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
((اِ))
شوق داشتن، میل داشتن، آرزومندی، جمع شوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، میوه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشتیدن
تصویر وشتیدن
((وَ دَ))
رقصیدن، رقاصی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
شور، آرزومندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
Keenness, Yearning, Eagerness, Zealousness, Zest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
рвение , тоска , усердие , пыл
دیکشنری فارسی به روسی