دهی از دهستان هندیجان بخش ایذۀ شهرستان اهواز، در 8 هزارگزی باختری ایذه. کوهستانی، معتدل، دارای 55 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان هندیجان بخش ایذۀ شهرستان اهواز، در 8 هزارگزی باختری ایذه. کوهستانی، معتدل، دارای 55 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی جزء دهستان طغرود بخش دستجرد شهرستان قم، 22000گزی شمال خاور دستجرد درکوهستان، معتدل، دارای 89 تن سکنه. مذهب شیعه، زبان فارسی، آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، انار، انجیر. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است، از طریق طغرود ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان طغرود بخش دستجرد شهرستان قم، 22000گزی شمال خاور دستجرد درکوهستان، معتدل، دارای 89 تن سکنه. مذهب شیعه، زبان فارسی، آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، انار، انجیر. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است، از طریق طغرود ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
مسلکی است که پیروان آن از لحاظ اقتصادی مخالف مالکیت فردی هستند و به گروههای گوناگون و مکاتب مختلف تقسیم میشوند. دسته ای را که برای رسیدن به هدف خود به انقلاب دست می یازند، کمونیست مینامند و گروهی که مبارزات پارلمانی را وسیلۀ وصول بدین مقصد میسازند، سوسیالیست نامیده میشوند. بطور کلی پیروان این مسلک معتقدند ابزار تولید باید به اجتماع تعلق گیرد و هر کس به اندازۀ کار خود از زندگی بهره مند شود. یکی از پایه گذاران این مسلک کارل مارکس بوده است. رجوع به اشتراکی و سوسیالیسم و کمونیزم شود، کنه و آن جانوری است کوچک و خونخوار که بر بدن شتر و گاو و خر و گوسفند بچسبد و خون از بدن آنها بمکد. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). کرنه. کرته. اشترغاز. شترخوار. (جهانگیری) ، نوعی از مار که آنرا اشترخوار میگویند. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). و رجوع به شترخوار شود
مسلکی است که پیروان آن از لحاظ اقتصادی مخالف مالکیت فردی هستند و به گروههای گوناگون و مکاتب مختلف تقسیم میشوند. دسته ای را که برای رسیدن به هدف خود به انقلاب دست می یازند، کمونیست مینامند و گروهی که مبارزات پارلمانی را وسیلۀ وصول بدین مقصد میسازند، سوسیالیست نامیده میشوند. بطور کلی پیروان این مسلک معتقدند ابزار تولید باید به اجتماع تعلق گیرد و هر کس به اندازۀ کار خود از زندگی بهره مند شود. یکی از پایه گذاران این مسلک کارل مارکس بوده است. رجوع به اشتراکی و سوسیالیسم و کمونیزم شود، کنه و آن جانوری است کوچک و خونخوار که بر بدن شتر و گاو و خر و گوسفند بچسبد و خون از بدن آنها بمکد. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). کرنه. کرته. اشترغاز. شترخوار. (جهانگیری) ، نوعی از مار که آنرا اشترخوار میگویند. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). و رجوع به شترخوار شود
پرنده ای است که پای او شبیه به پای شتر است و سنگ و آتش خورد و با پایهای خود سنگ بر هر چیز که خواهد زند و خطا نکند و عربان او را نعامه گویند. (برهان) (آنندراج). جانوری است که پر دارد و پایش چون شتر، و آتش را خورد. (مؤید الفضلاء). جانوری است که پر دارد و پایش چون پای شتر، آتش خوردو آنرا اشترگاوپلنگ و اشترگاو و شترگاوپلنگ و شترگاو نیز گویند، بتازیش نعامه خوانند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است که پای او شبیه به پای شتر است، آتش وسنگ خورد و سنگ با پایهای خود بر هر چیز که زند، خطا نکند و عربان او را نعامه گویند. (هفت قلزم). ابوالسامری. مرغ آتشخوار. شترمرغ. ظلیم. نعام. نعامه. جانوری است پردار، پایش چون پای شتر و سنگ و آتش خورد. او را شترگاوپلنگ نیز گویند. (از شعوری ج 1 ص 147). اسم پرنده ای است بسیار بزرگ که پا و گردنش بلند و شبیه به پا و گردن شتر است. نام عربی مرغ مذکور نعامه و نام تکلمیش در فارسی شترمرغ است. (فرهنگ نظام). - امثال: به شترمرغ گفتند بپر، گفت شترم، گفتند بار ببر، گفت مرغم. (فرهنگ نظام) ، آشکار شدن سپیدی در موی. پیدا شدن سپیدی در موی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). هویدا شدن سپیدی در موی. (تاج المصادر) (زوزنی). درافروختن سر بموی سپید. (آنندراج) : و اشتعل الرأس شیباً. (قرآن 4/19) ، اشتعال جنگ، تعر. (منتهی الارب)
پرنده ای است که پای او شبیه به پای شتر است و سنگ و آتش خورد و با پایهای خود سنگ بر هر چیز که خواهد زند و خطا نکند و عربان او را نعامه گویند. (برهان) (آنندراج). جانوری است که پر دارد و پایش چون شتر، و آتش را خورد. (مؤید الفضلاء). جانوری است که پر دارد و پایش چون پای شتر، آتش خوردو آنرا اشترگاوپلنگ و اشترگاو و شترگاوپلنگ و شترگاو نیز گویند، بتازیش نعامه خوانند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است که پای او شبیه به پای شتر است، آتش وسنگ خورد و سنگ با پایهای خود بر هر چیز که زند، خطا نکند و عربان او را نعامه گویند. (هفت قلزم). ابوالسامری. مرغ آتشخوار. شترمرغ. ظلیم. نعام. نعامه. جانوری است پردار، پایش چون پای شتر و سنگ و آتش خورد. او را شترگاوپلنگ نیز گویند. (از شعوری ج 1 ص 147). اسم پرنده ای است بسیار بزرگ که پا و گردنش بلند و شبیه به پا و گردن شتر است. نام عربی مرغ مذکور نعامه و نام تکلمیش در فارسی شترمرغ است. (فرهنگ نظام). - امثال: به شترمرغ گفتند بپر، گفت شترم، گفتند بار ببر، گفت مرغم. (فرهنگ نظام) ، آشکار شدن سپیدی در موی. پیدا شدن سپیدی در موی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). هویدا شدن سپیدی در موی. (تاج المصادر) (زوزنی). درافروختن سر بموی سپید. (آنندراج) : و اشتعل الرأس شیباً. (قرآن 4/19) ، اشتعال جنگ، تَعَر. (منتهی الارب)