این نسبت ممکن است به شخصی باشد که نام وی اشتر بوده و یا به ’اشتر’ که ناحیه ای میان همدان و نهاوند است. (از انساب سمعانی) ، تظلم به کسی بردن و به وی خبر دادن از رفتار بدش نسبت بخود. (از اقرب الموارد) ، فلان یشتکی به، یعنی او متهم است بدان، ساختن پوست را تا دوغ زنند. (منتهی الارب). اشتکت المراءه، اتخذت الشکوه لمخض اللبن او للحلب. (اقرب الموارد)
این نسبت ممکن است به شخصی باشد که نام وی اشتر بوده و یا به ’اشتر’ که ناحیه ای میان همدان و نهاوند است. (از انساب سمعانی) ، تظلم به کسی بردن و به وی خبر دادن از رفتار بدش نسبت بخود. (از اقرب الموارد) ، فلان یشتکی به، یعنی او متهم است بدان، ساختن پوست را تا دوغ زنند. (منتهی الارب). اشتکت المراءهُ، اتخذت الشکوهَ لمخض اللبن او للحلب. (اقرب الموارد)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، در 12000 گزی جنوب خاوری تویسرکان. 8000 گزی جنوب راه شوسۀ تویسرکان به ملایر. کوهستانی، سردسیر. دارای 764 تن سکنه. شیعه. فارسی زبان. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، تریاک، انگور، لبنیات، گردو. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، ستم کردن برکسی، فخر کردن بر کسی، مشتبه شدن کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن عدد چنانکه گویند فلان خاندان را میشمرد و آنها را فزون یافت، کاری بر کسی، بزرگ و عظیم شدن، جنگ میان دو گروه وسعت یافتن و بزرگ شدن، حساب چیزی بر کسی مشتبه شدن چنانکه بدان رهبری نشود، کسی در کار زمین و املاک خود سرگردان شدن یعنی آنچنان امورش پراکنده باشد که نداند کدام را آغاز کند. (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن شتران و مختلف گردیدن آنها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، در 12000 گزی جنوب خاوری تویسرکان. 8000 گزی جنوب راه شوسۀ تویسرکان به ملایر. کوهستانی، سردسیر. دارای 764 تن سکنه. شیعه. فارسی زبان. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، تریاک، انگور، لبنیات، گردو. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، ستم کردن برکسی، فخر کردن بر کسی، مشتبه شدن کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن عدد چنانکه گویند فلان خاندان را میشمرد و آنها را فزون یافت، کاری بر کسی، بزرگ و عظیم شدن، جنگ میان دو گروه وسعت یافتن و بزرگ شدن، حساب چیزی بر کسی مشتبه شدن چنانکه بدان رهبری نشود، کسی در کار زمین و املاک خود سرگردان شدن یعنی آنچنان امورش پراکنده باشد که نداند کدام را آغاز کند. (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن شتران و مختلف گردیدن آنها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
صفت نسبی است از اشتراک بمعنی اباحه و فوضی که در قوانین ایران بر کمونیست یا پیرو مرام کمونیزم اطلاق میشود. ولی در تداول عربی زبانان امروز کلمه ’اشتراکی’ بمعنی سوسیالیست و کلمه ’شیوعی’ بجای کمونیست بکار میرود. اگر کلمه بمفهوم نخستین بکار رود، بر گروهی اطلاق میشود که معتقدند باید لغو مالکیت فردی و اختلاف طبقاتی را از راه انقلاب پدید آورد و تولید را به مرحله ای رسانید که هر کس بقدر حاجتش از اجتماع بهره برد، و اگر بمفهوم دوم باشد، بر دسته ای اطلاق میشود که همان هدف را از طریق مبارزات پارلمانی میطلبند نه انقلاب و معتقدند هر کس باید بمیزان کار و لیاقتش از اجتماع برخوردار شود
صفت نسبی است از اشتراک بمعنی اباحه و فوضی که در قوانین ایران بر کمونیست یا پیرو مرام کمونیزم اطلاق میشود. ولی در تداول عربی زبانان امروز کلمه ’اشتراکی’ بمعنی سوسیالیست و کلمه ’شیوعی’ بجای کمونیست بکار میرود. اگر کلمه بمفهوم نخستین بکار رود، بر گروهی اطلاق میشود که معتقدند باید لغو مالکیت فردی و اختلاف طبقاتی را از راه انقلاب پدید آورد و تولید را به مرحله ای رسانید که هر کس بقدر حاجتش از اجتماع بهره برد، و اگر بمفهوم دوم باشد، بر دسته ای اطلاق میشود که همان هدف را از طریق مبارزات پارلمانی میطلبند نه انقلاب و معتقدند هر کس باید بمیزان کار و لیاقتش از اجتماع برخوردار شود
ابومحمد مهران بن محمد اشتری. معلوم نیست که آیا به اشتر ناحیه ای در نهاوند منسوب است یا برخی از اجداد وی اشتر نام داشته اند. (از معجم البلدان). و سمعانی آرد: ابومحمد مهران بن احمد بن مهران اشتری بصری. نام و نسب وی رابدین سان ابوبکر بن مردوته در تاریخ اصفهان آورده و از روایات محفوظ وی حدیثی از محمد بن احمد بن ابی رسالۀبصری روایت کرده است. بعقیدۀ من ممکن است وی در اصل از مردم اشتر بوده و سپس به بصری هم شهرت یافته است یا نام جد وی اشتر بوده است. (از انساب سمعانی) ، اشتکار نخل، شکیر برآوردن آن. (منتهی الارب). اشتکار درخت، شکیر برآوردن آن. (اقرب الموارد) ، برگ ریزه برآوردن آن. (منتهی الارب) ، اشتکار کرم (مو) ، بردمیدن نهال آن از شاخ وی. (منتهی الارب) ، اشتکار آسمان، نیک باریدن آن. (منتهی الارب) ،بشدت باریدن آن. (ازاقرب الموارد) ، اشتکار بادها، باران آوردن آنها. (از اقرب الموارد) امین الدین احمد بن اشتری منسوب به قریۀ اشتر به حافظ ذهبی اجازه داده است. (از تاج العروس)
ابومحمد مهران بن محمد اشتری. معلوم نیست که آیا به اشتر ناحیه ای در نهاوند منسوب است یا برخی از اجداد وی اشتر نام داشته اند. (از معجم البلدان). و سمعانی آرد: ابومحمد مهران بن احمد بن مهران اشتری بصری. نام و نسب وی رابدین سان ابوبکر بن مردوته در تاریخ اصفهان آورده و از روایات محفوظ وی حدیثی از محمد بن احمد بن ابی رسالۀبصری روایت کرده است. بعقیدۀ من ممکن است وی در اصل از مردم اشتر بوده و سپس به بصری هم شهرت یافته است یا نام جد وی اشتر بوده است. (از انساب سمعانی) ، اشتکار نخل، شکیر برآوردن آن. (منتهی الارب). اشتکار درخت، شکیر برآوردن آن. (اقرب الموارد) ، برگ ریزه برآوردن آن. (منتهی الارب) ، اشتکار کَرْم (مو) ، بردمیدن نهال آن از شاخ وی. (منتهی الارب) ، اشتکار آسمان، نیک باریدن آن. (منتهی الارب) ،بشدت باریدن آن. (ازاقرب الموارد) ، اشتکار بادها، باران آوردن آنها. (از اقرب الموارد) امین الدین احمد بن اشتری منسوب به قریۀ اشتر به حافظ ذهبی اجازه داده است. (از تاج العروس)
حالت و کیفیت شتردل. بددلی. کین توزی. کینه وری. نامردی که ضد بهادری است. (غیاث اللغات). نامردی. (ناظم الاطباء) : مرا غمی است شتروارها به حجرۀ تن شتردلی نکنم غم کجا و حجرۀمن. کاتبی. ، خوف. ترس. هراس. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتردلی شود
حالت و کیفیت شتردل. بددلی. کین توزی. کینه وری. نامردی که ضد بهادری است. (غیاث اللغات). نامردی. (ناظم الاطباء) : مرا غمی است شتروارها به حجرۀ تن شتردلی نکنم غم کجا و حجرۀمن. کاتبی. ، خوف. ترس. هراس. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتردلی شود