جدول جو
جدول جو

معنی اشتردرای

اشتردرای
زنگ بزرگ که بر گردن شتر می بندند، درای شتر، زنگ شتر
تصویری از اشتردرای
تصویر اشتردرای
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشتردرای

اشتردرای

اشتردرای
زنگ شتر:
پیسی و ناسورکون و گربه پای
خایه غر داری تو چون اشتردرای.
رودکی
لغت نامه دهخدا

اشترداری

اشترداری
پاسبانی اشتر و کرایه کشی با آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به شترداری شود، تکبر
لغت نامه دهخدا

اشترچران

اشترچران
کسی که شتر می چراند، آنکه پیشه اش شترچرانی است و شتران را به چراگاه می بردبرای مثال که دارند اسیران خود را معذب / به صحرانوردی و اشترچرانی (محتشم کاشانی - ۴۱۶)
اشترچران
فرهنگ فارسی عمید

اخترگرای

اخترگرای
منجم، ستاره شناس، ستاره شمر، کسی که کواکب را رصد می کند، برای مِثال ستاره شمر مرد اختر گرای / چنین زد تو را ز اختر نیک رای (فردوسی - ۱/۱۸۰)
اخترگرای
فرهنگ فارسی عمید

اشترگرام

اشترگرام
قصبه ای نزدیک کابل بوده است که درکتب مختلف بچند صورت ذیل آمده است: ابرام. اسرام. اشترگرام. اشترکرام. رجوع به تاریخ شاهی ص 330 شود
لغت نامه دهخدا

اشترچرانی

اشترچرانی
ساربانی. شترچرانی. شترداری. و رجوع به شترچرانی شود، گفتارهای نامتناسب با یکدیگر، وضع ناهنجار و مقرون به هرج و مرج:
لغت نامه دهخدا

اشترچران

اشترچران
ساربان. اشتردار. راعی. شترچران. و رجوع به شترچران شود
لغت نامه دهخدا

اخترگرای

اخترگرای
اخترگر. منجم:
چه زو ایستاده چه رفته ز جای
بدیدی بچشم سر اخترگرای.
فردوسی.
ستاره شمر مرد اخترگرای
چنین زد ترا زاختر نیک رای.
فردوسی، اختزان طریق، گرفتن نزدیک ترین راه، اختزان ِ سِرّ، نگاه داشتن و پنهان کردن راز
لغت نامه دهخدا