شتاب. (جهانگیری) (برهان). تعجیل. (برهان). عجله: نشستند بر نرم ریگ کبود به اشتاب خوردند چیزی که بود. فردوسی. که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر ز اشتاب اوی. فردوسی. یکایک رسن خواستند آن زمان به اشتاب بستندش اندر میان. فردوسی. دو استاد سپاهانی به اشتاب برون بردند جان از دست غرقاب. عطار. نقلست که او را دیدند که بنماز میدوید، گفتند: چه اشتاب است ؟ گفت: این لشکر که بر در شهر است منتظر من اند. گفتند: کدام لشکر؟ گفت: مردگان گورستان. (تذکره الاولیاء عطار). سبح للّه میکند اشتابشان تنقیۀ تن میکند از بهر جان. مولوی.
شتاب. (جهانگیری) (برهان). تعجیل. (برهان). عجله: نشستند بر نرم ریگ کبود به اشتاب خوردند چیزی که بود. فردوسی. که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر ز اشتاب اوی. فردوسی. یکایک رسن خواستند آن زمان به اشتاب بستندش اندر میان. فردوسی. دو استاد سپاهانی به اشتاب برون بردند جان از دست غرقاب. عطار. نقلست که او را دیدند که بنماز میدوید، گفتند: چه اشتاب است ؟ گفت: این لشکر که بر در شهر است منتظر من اند. گفتند: کدام لشکر؟ گفت: مردگان گورستان. (تذکره الاولیاء عطار). سبح للّه میکند اشتابشان تنقیۀ تن میکند از بهر جان. مولوی.
راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای مینویان و جهانیان است، نام روز بیست وششم ازهر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویزپادشاه ساسانی
راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای مینویان و جهانیان است، نام روز بیست وششم ازهر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویزپادشاه ساسانی
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، آشنا، شناو، آشناه، شنار، سباحت، شناه، اشناه، آشناب، اشنه برای مثال زمین را خون چنان غرقاب می کرد / که ماهی در زمین اشناب می کرد (عطار- مجمع الفرس - اشناب)
شِنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، آشِنا، شِناو، آشناه، شِنار، سِباحَت، شِناه، اِشناه، آشناب، اَشنَه برای مِثال زمین را خون چنان غرقاب می کرد / که ماهی در زمین اشناب می کرد (عطار- مجمع الفرس - اشناب)
به معنی ناشتا و ناهار است که از صبح باز چیزی نخوردن باشد. (برهان قاطع) : هرگه که عالمی را بینم به هر مراد جود تو سیر کرده و من ناشتاب تو. مسعودسعد. یا بپرسم که چه خوردی ناشتاب تو بگوئی نه شراب و نه کباب. مولوی. ، روزه داری. پرهیزگاری. (ناظم الاطباء)
به معنی ناشتا و ناهار است که از صبح باز چیزی نخوردن باشد. (برهان قاطع) : هرگه که عالمی را بینم به هر مراد جود تو سیر کرده و من ناشتاب تو. مسعودسعد. یا بپرسم که چه خوردی ناشتاب تو بگوئی نه شراب و نه کباب. مولوی. ، روزه داری. پرهیزگاری. (ناظم الاطباء)
بتعجیل و بزودی و بدون درنگی. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 200). سراعاً. (ترجمان القرآن عادل بن علی) ، منسوبست به بشتنه. (سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به بشتن و بشتنه شود
بتعجیل و بزودی و بدون درنگی. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 200). سراعاً. (ترجمان القرآن عادل بن علی) ، منسوبست به بشتنه. (سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به بشتن و بشتنه شود