جدول جو
جدول جو

معنی اشبنیا - جستجوی لغت در جدول جو

اشبنیا
(اِ بَ)
اسپانی. اسپانیا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشعیا
تصویر اشعیا
(پسرانه)
نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشقیا
تصویر اشقیا
شقی ها، بدبخت ها، تیره بخت ها، ستمگرها، ظالم ها، بیدادگرها، جبّارها، ستمکارها، گرداس ها، جائرها، ستم کیش ها، ظلم پیشه ها، جفا پیشه ها، جمع واژۀ شقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خلخان، شنان، آذربو، آذربویه، خرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغنیا
تصویر اغنیا
غنی ها، توانگرها، مالدارها، بی نیازها، سرشارها، پر از عناصر مفید، جمع واژۀ غنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبیا
تصویر انبیا
نبیّ، بیست و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۲ آیه
انبیای اولوالعزم: پیغمبرانی که صاحب کتاب و شریعت مستقل بودند (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد)، پیغمبران مرسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
عمارت ها، ساختمان ها
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
اسپانیا. اسپانی. اشبانیه. (حلل السندسیه ج 1 ص 34، 61 و 72)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلغت گیلانی نوعی از بطارخ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اشپل. اشبل. تخم ماهی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یا شبین، مأخوذاز آرامی است. (نشوءاللغه العربیه تألیف انستاس ماری الکرملی ص 69). کفیل. عرّاب.
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ / اُ نَ)
شنوا. شنونده. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
در تداول استرآباد، سنجاب. (شلیمر). موشک پران (استرآباد). رسک (قریۀ درکه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است در هیجده فرسخی میانۀ شمال و مغرب چارک، و از دیه های لارستان بشمار میرود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ادیب غانم بن ولید مخزومی اشونی. از شاعران بود و سلفی این ابیات را به وی نسبت داده است:
و من عجب انی احن الیه-م
و اسأل عنهم من لقیت وهم معی
و تطلبهم عینی و هم فی سوادها
و یشتاقهم قلبی و هم بین اضلعی.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل معاصر کوروش هخامنش بود و ظاهراً کلمه مزبور بمعنی نجات خداوند است. این کلمه بصورتهای اشعیاه و اشعیاء و شعیاء و شعیا و یشعیاه دیده شده است. صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: اشعیاه (نجات خداوند). اگرچه از تاریخ حیات آن حضرت اطلاع تامی نداریم، لکن همین قدر معلوم است که او پسر آموص است و بزعم یهود آموص برادر امصیا شهریار یهودا بود. خلاصه آن حضرت با عزیا و یوثام و احاز و حزقیا معاصر بود و در ایام سلطنت ایشان نبوت میکرد. اما چون ملاحظه نمائیم میبینیم، که عزیا 52 سال و یوثام و آحاز 16 سال و حزقیا 29 سال سلطنت کردند. واضحست که اشعیا اینقدرها عمر ننمود بلکه در اواخر سلطنت عزیا شروع به نبوت کرد و تا ابتدای سلطنت منسی در آن منصب استمرار همی داشت. و آن حضرت بعضی کتب تاریخی نیز تصنیف فرموده است از قبیل: حیات عزیا و کتاب سیرت حزقیا. و تقریباً آن حضرت با هوشیع و یوهیل و عاموص نبی نیز معاصر بود و تواتر بر آن است که او از جمله اشخاصی بود که بواسطۀ اره بدرجۀ شهادت واصل شدند. لکن ما خبر صحیح و معتنابهی از کیفیت موت و زمان وقوع آن در دست نداریم. (قاموس کتاب مقدس). و صاحب قاموس الاعلام آرد: یکی از انبیای بنی اسرائیل بود و پدرش از نژاد ملوک اموص بشمار میرفت. از تاریخ 759 تا سال 700 قبل از میلاد در بین اسرائیلیان بنشر نبوت پرداخت و در زمان سلطنت یوثام، احاز و حزقیامیزیست و معجزات بسیار بظهور آورد. یهودیان را براه حق دعوت میکرد و آنان را از طریق کفر و بت پرستی بازمیداشت. از این رو مورد قهر و غضب منسی پادشاه همعصر خویش واقع شد و دستور داد وی را دستگیر کنند. اشعیا در حفرۀ درختی پنهان شد ولی باز هم سلطان از وی اغماض نکرد و بفرمان وی اره بر درخت نهادند و او را دو نیمه ساختند. کتابی مشتمل بر 66 باب دارد درباره مناجات و نصایح و خوف از باری تعالی. اشعیا ظهور حضرت مسیح را نیز در این کتاب قبلاً بشارت داده است و از این جهت در بین نصارا بسیار مقبول است و بنام انجیل اشعیا شهرت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 117 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 181 و تاریخ گزیده ص 56 و 57 و یشتها ج 1 ص 72 و مزدیسنا ص 98 و تاریخ ایران باستان ج 1 ص 107 و 117 و 398 و مجمل التواریخ و القصص ص 140 و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 46 و 47 و 50 و تاریخ کرد ص 68 و 84 شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
دهی جزء دهستان چهارفریضۀ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی، 15000گزی از طریق مرداب و 22000گزی از طریق خشکی کنار مرداب. مرطوب. معتدل. با 138 تن سکنه. گیلکی. آب آن از رود واویلا. محصول آن برنج، توتون، سیگار، ابریشم، صیفی کاری، ماهی. شغل اهالی زراعت و صیادی. راه آن مالرو است. با قایق به انزلی میتوان رفت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هارون بن موسی. وی از شیوخ اطباء و از اخیار آنان و مؤتمن ومشهور به اعمال جراحی بود و ناصر و مستنصر (خلیفه) را در صناعت طب خدمت کرد. (عیون الانباء ج 2 ص 46) ، ترشح آب را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در تاریخ قدیم یونان بر سرزمین های مختلف اطلاق شده است، لکن ایونیای حقیقی یکی از ممالک قدیمی آسیای صغیر بین خلیج ازمیر و ماندلیا و مسکن مهاجرین یونانی بوده است. مردم ایونیا به هوش و جسارت مشهور بودند و خود در سواحل دریای لاس و دریای سیاه مهاجرنشین هایی تأسیس کردند. (تعلیقات تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی). رجوع به ایونی و ایونیه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
گونۀ سوم از تیره اسفنجیان است و اسفنجیان تیره چهارم از دولپه های بی گلبرگ است. اشنیان در صحاری مرکزی ایران بسیار میروید و برگهای بسیار ریز و بهم فشرده دارد و در آن مقداری نمکهای قلیایی ذخیره میشود. چون ساقه های آنرا بسوزانند خاکستری بنام شخار بدست می آید که مواد قلیایی بسیار دارد و در صابون سازی بکار میرود. و رجوع به اشنان شود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 274)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آطن. آتن. اثینه. اثینیه. اثینس. (عیون الانباء ج 1 ص 43) ، گذشتن بشتاب. دویدن. (تاج المصادر) ، افروختن، بگناه دلالت کردن. بمعصیت خواندن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابنیه. جج بناء، پایه ها. بنیان ها. اصل ها. قواعد: کتاب الأبنیه عن حقایق الادویه، صیغه ها. صیغ: کتاب الابنیه لابن القطاع. ج، ابنیات
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسپانیا به تلفظ عربی
لغت نامه دهخدا
(اَشْ)
جمع واژۀ شی ٔ. چیزها. (از منتهی الارب) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
بیونانی زعرور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). مسبیلس. ذوالثلاث نویات. ذوالثلاث حبات. طریقوقون. طریققن، شهد. (غیاث اللغات). شهدی که جمع کند آن را زنبور در شکم خود و بیرون آورد، یا شهدی که در اطراف خانه زنبور چسبیده بود. انگبین. (مهذب الاسماء). عسل، نمی که بر درخت افتد. (منتهی الارب) ، آنچه از مأکول که از دست یا دهان افتد گاه خوردن و آنرا لطاخه نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(اُ نی ی)
مرد سرخ روی و میگون بروت. شبانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
اشبانیا. اسپانیا. اسپانی. صاحب نفح الطیب گوید اشبانیه نام قدیم اشبیلیه بوده سپس آنرا به تمام اندلس اطلاق کرده اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشنیه
تصویر اشنیه
جمع شتا، زمستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از گیاهان ازگیل درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقیا
تصویر اشقیا
جمع شقی بدبختان تیره روزان تبه روزان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا. ساخته ها ساختمانها بناها، پایه ها بنیانها اصلها قواعد، صیغه ها بنیانها اصلها تاریخی. بناهای عتیق ساختمانهای تاریخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیا
تصویر انبیا
جمع نبی پیغمبران وخشوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغنیا
تصویر اغنیا
جمع غنی توانگران بی نیازان مالداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
((اَ یِ))
جمع بناء، ساختمان ها، پایه ها، اصول، تاریخی ساختمان های قدیمی و تاریخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
ساختمان ها، خانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره