جدول جو
جدول جو

معنی اشبانی - جستجوی لغت در جدول جو

اشبانی
(اُ نی ی)
مرد سرخ روی و میگون بروت. شبانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخباری
تصویر اخباری
ویژگی گروهی از علمای شیعه که به ظاهر احادیث و قرآن استناد می کنند نه به دلیل های عقلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ارزان بودن، کم بهایی
عطا، بخشش، پیشکش
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، شایگان، مستحقّ، مناسب، سازوار، محقوق، خورا، خورند، باب، فرزام، فراخور، اندرخور، صالح، شایان، بابت
منسوب به ارزان
فقیر، درویش برای مثال به ارزانیان بخش هرچت هواست / که گنج تو ارزانیان را سزاست (فردوسی - ۶/۲۶۰)، چو بخشی به ارزانیان بخش چیز / که ایدر نمانی تو بسیار نیز (فردوسی - ۴/۳۳۷)
ارزانی داشتن (کردن): پیشکش کردن چیزی به کسی، عطا کردن، بذل کردن، بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
مربوط به اخبار مثلاً مضارع اخباری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
اشک، لقب هر یک از پادشاهان سلسله اشکانی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
هارون بن موسی. وی از شیوخ اطباء و از اخیار آنان و مؤتمن ومشهور به اعمال جراحی بود و ناصر و مستنصر (خلیفه) را در صناعت طب خدمت کرد. (عیون الانباء ج 2 ص 46) ، ترشح آب را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
اشبانیا. اسپانیا. اسپانی. صاحب نفح الطیب گوید اشبانیه نام قدیم اشبیلیه بوده سپس آنرا به تمام اندلس اطلاق کرده اند
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یک قسم پولی که وزن آن هفت درم است. (ناظم الاطباء). نام گونه ای درمی بوده است در سلابور هند. (حدود العالم). و ظاهراً مصحف شیانی است. رجوع به شیانی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نیْی)
سرخ روی و سرخ سبلت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مرد سرخ روی و میگون. (منتهی الارب). مرد سرخ روی سرخ بروت. (ناظم الاطباء). اشبانی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ابوالحسین عمر بن حسن بن مالک شیبانی. رجوع به ابوالحسین در همین لغت نامه و فهرست ابن الندیم ص 166 و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 92 س 5 و الاوراق ص 234 شود
لغت نامه دهخدا
احمد. دو بیت ذیل از او در ترجمان البلاغۀ رادویانی آمده است:
گشتم جهان و دیدم میری را
بر نیم نان دو جای زده مسمار
کز بیم بخل او به دوصد فرسنگ
گنجشک بر زمین نزند منقار
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اشغ یا اشک نیای سلسلۀ اشکانیان. رجوع به اشکانی و اشکانیان و تاریخ گزیده و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2184 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اشکان. ج، اشکانیان. رجوع به فهرست کتاب ایران در زمان ساسانیان و تاریخ ایران باستان ج 3 و فهرست تاریخ کرد و فهرست مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی شود، ماهوت ایرلند. (از دزی ج 1 ص 25). و رجوع به اشکری شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسپانیا. اسپانی. اشبانیه. (حلل السندسیه ج 1 ص 34، 61 و 72)
لغت نامه دهخدا
بلغت تنکابی وطبرستان بقله الیمانیه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
منسوب به اشک، جمع اشکانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتربانی
تصویر اشتربانی
شتربانی
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا
فرهنگ لغت هوشیار
روشن گشسبی بینشور منسوب به اشراق مربوط به اشراق: حکمای اشراقی، جمع اشراقیون اشراقیین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتباهی
تصویر اشتباهی
بد گمانی
فرهنگ لغت هوشیار
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی یا پارسی تازی شده اسپناج اسپانخ: اسپانخ خویشم خوان تا ترش شود شیرین با هر دو شدم پخته چون با تو پیوستم (مولانا جلال الدین بلخی) اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوانی
تصویر اخوانی
برادرانه منسوب به اخوان برادرانه دوستانه
فرهنگ لغت هوشیار
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثباتی
تصویر اثباتی
منسوب به اثبات ایجابی موجبه مثبته مقابل سلبی نفیی
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادباری
تصویر ادباری
پلیدی ناپاکی کثیفی، بدبختی نگون بختی سیه روزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
((اِ))
خدمت نظام وظیفه، سربازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزانی
تصویر ارزانی
ارزنده، درخور، لایق، پیشکش، کم بهایی، کم قیمتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
کسی که حکایت ها و داستان ها را روایت کند، کسی که فقط به ظاهر احادیث اکتفاء کند نه به دلیل های عقلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
ناخواسته، به زور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
نوگو
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر بیند با شبانی در نبرد بود. دلیل که با مهتری خصومت کند. حضرت دانیال
شبانی کردن در خواب از گوسفند و گاو خر و اشتر و مانند اینها، هر یکی را تاویلی است، شبانی اسب، ولایت و بزرگی بود و شبانی خر، دلالت بر بخت بود و گوسفند مال و روزی حلال بود. محمد بن سیرین
دیدن شبان در خواب، دلیل بر مردی باشد که مال مردم را گوش دارد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب